من تصور میکنم تنها ویژگی انسان که دچار مرض استسقاء است همین قدرت است. یعنی هر آنچه سیرابش کنی باز هم میگوید کم است. هر بلایی هم سر انسان می آید یک جوری به همین قدرت طلبی اش ربط دارد. بسیار سرها را هم در طول تاریخ به باد داده است. آدمی تشنه قدرت است. و عده ای برای قدرتمندتر شدن تلاش میکنند و عده ای هم کلا خود را در حدی نمیبینند که برای قدرت بیشتر تلاش کنند ولی همان دسته دوم هم از قطعا بدشان نمیاید قدرتمند باشند. قدرت حس اعتماد به نفس میدهد، حتی بیشتر ازینکه این حس واقعی باشد کاذب است. یکی از دلایل سرنگون شدن امپراطوری های بزرگ هم حس کاذب رهبران آن در داشتن قدرت و وادار کردن سایرین به خدمت در آن راهی که رهبران میپسندند بوده است. قدرت آنظوری که “هالستی” میگوید نیازمند اقدام است، یعنی برای نشان دادن قدرت باید قدرت نمایی کرد. ساده ترین حالتش اینکه فردی ناشناس وارد اداره ای میشود و چند بادیگارد هم با خود می آورد که قدرتش را نشان دهد و حتی آن بادیگاردها نیز با نحوه نگاه و رفتارشان قدرت خودشان را به رخ میکشند. این فقط یک مثال بود. قدرت هم میتواند سازنده باشد و هم مخرب. تا جایی که قدرت در کنترل فرد باقی بماند، میتواند سازنده باشد و از قدرتش برای ساختن سواری بگیرد، از نفوذش برای آبادانی استفاده کند چون داشتن نفوذ هم واضح است که نوعی قدرت محسوب میشود. ولی اگر کار به جایی برسد که بجای اینکه شخص از قدرت سواری بگیرد، قدرت سوار بر شخص شود. آن وقت است که دیگر اعتماد به نفس کاذب همراهش هم چند چندان میشود، فرد همه را در خدمت خود میخواهد و تا جایی که بتواند با زورگویی قدرتش را به فعل تبدیل میکند، قدرت کاذب در رهبران سازمان هم به همین اندازه میتواند مخرب باشد، رییسی که دور و برش را پر از بله قربان گو کرده است، قدرتش از او سواری میگیرد، و با ایجاد سیاست چماق و هویج هم سازمانش را به پیش میراند، چنین فردی تا زمانی میراند و در واقع قدرتش میراند که بحرانی جدی برای سازمانش پیش نیامده باشد. اگر دچار بحرانی جدی شد و نفوذ و پولش نتوانست او را نجات دهد، یک شبه خودش و سازمانش نابود میشود. برای روشن تر شدن موضوع بهار های عربی را بیاد آورید که چطور سلسه وار همه از قدرت ساقط شدند، یک سازمان که به شدت نسبت به یک کشور آسیب پذیر تر است. همیشه در سازمان باید مراقب قدرت و توزیع عادلانه قدرت بود، اگر جز این باشد، سرنگونی حتمی است. اگر قدرت هوشمندانه توزیع شده باشد بحرانها بجای اینکه سبب سقوط شوند سبب اتحاد بیشتر و پوست اندازی و قویتر شدن سازمان میشود. حتی رهبران هوشمند گاهی بحرانهایی ساختگی بوجود می آورند تا اتحاد را در سازمانی که مدیریت میکنند تقویت کنند و قویتر شوند نه فقط خودشان قوی شوند بلکه کل سازمان و افرادش.
بدون دیدگاه