از صداقت نوشتن شاید کار سختی نباشد، حتی اگر معیارهایمان هم متفاوت باشد باز آدم خودش میداند کار خوبی میکند یا نه. صادق است یا نه. در عمل اما همیشه حتی کسانی که ادعای دایمشان صداقت است، ممکن است به نحوی دیگر عمل کنند. من باور دارم یکی از اصول هر کسب و کاری برای اینکه باقی بماند این است که صداقت داشته باشد، با مردم صادق باشد، با مراجع ناظر صادق باشد. با همکارانش صادق باشد. هرجا به صداقت خدشه ای وارد شود، مانند آبی است که ریخته شده، مانند آبرویی است که از بین رفته و مانند اعتمادی است که دیگر نیست. در هر کسب و کاری شرایطی پیش می آید که میتوان یک یک معامله سود بسیار خوبی را گرفت، برخی همین سود را دلیل کافی برای انجامش میدانند و عده ای هم به این فکر میکنند که شاید که نه قطعا در آینده باید جوابگوی این معامله باشند. چه بهتر که همیشه از معاملات این چنین حذر کرد. آبرو و اعتباری که ذره ذره جمع شده است بر باد نداد. اتفاقاتی که در طول زندگی ام افتاده است، باعث شد عمیقا این را بدانم که اعتبارم از هرچیزی مهم تر است و هیچوقت نگذارم اعتبارم خدشه دار شود. برای همین همیشه سعی کرده ام با شرکایم با همکارانم و تقریبا با همه صادق باشم. بچه که بودم و زمانی که تازه کسب و کاری راه اندازی کرده بودم، یکبار به جرم دیگیری، دستگیر شدم. همانجا همه چیز را هم صادقانه گفتم و آزاد شدم. همیشه ازین موضوع به عنوان یک نقطه عطف و گاهی حتی خوش شانسی یاد میکنم که در اوایل جوانی این اتفاق برایم افتاد، تا بدانم مرگ همیشه برای همسایه نیست. شاید آن موقع از نظر روحی بسیار به ریختم و تا ماهها کابوس میدیدم. ولی درس زندگی گرفتم. فهمیدم بیزنس کردن فقط لحظه نیست، باید به همیشه اش فکر کنم . به آینده اش. به اینکه کاری نکنم که کوچیکترین خدشه ای به اعتبارم وارد شود.اعتبارم مفت به دست نیامده که مفت از دست دهم.
بدون دیدگاه