این سیمهای بین “تو” و من


خیال نیستی ها! خود واقعی واقعیت هستی. میبینمت جان میگیرم. نمیبینمت جان به لب میشوم. کلا اوضاع و احوال من از تو جریانش را میگیرد. خوب باشی منم خوبم. هر چه از تو بگویم و بنویسم باز هم کم است. باز هم دلم آرام نمیگیرد. من با خیال تو، دنیا را گشته ام. دنیا هیچ چیز با ارزشی جز تو به من پیشکش نکرد. همه اش درد بود و رنج. گرفتاری و درسر. دور خودم را خیلی شلوغ کرده بودم. حالا میفهمم اشتباه کردم. اشتباه هم تاوان دارد. میپذیرمش.

آدمها در خیال خودشان فکر میکنند به همه لطف کرده اند. من هم شاید گاهی دچار این اشتباهات شده ام. فکر میکردم لطف میکنم و لطف میبینم ولی همیشه همه چیز آنطور که انتظار داری پیش نمیرود. یعنی به جز تو هیچ چیزی طبق میلم نبود. ولی تو همه چیز را برایم جبران کردی. یعنی همه دردهایم و زجرهایم اگر فقط برای این بود که “تو” را داشته باشم، ارزشش را داشت. اینکه سیم هایمان وصل است، اینکه حتی وقتی نیستی باز حست میکنم. همین سیم ها، همین تله پاتی ها نشاط برایم می آورند. گاهی آنقدر که حس میکنم همه حال بدم با تو جبران میشود.

همین که ببینمت، همین که حست کنم، همینکه راه دلت را یادم دادی. بلد راه کشور دلت شدم. همه اش مزه میدهد.”تو” هستی که مزه گس زندگی را به کام شیرین تبدیل میکنی. راستش تقریبا هیچ چیز جز “تو” حالم را خوب نمیکند. هیجانی برایم نمانده است. گاهی حس میکنم روزها تکرار میشوند و من هم به دنبال این روزها فقط میدوم. آنکه بعد از همه این دویدنها، در حال همین دویدنها نفسم را چاق میکند فقط “تو”یی وگرنه زندگی همان رنج دام هست نه بیشتر.

میدانی که بارها گفته ام، حس عجیب دلتنگی که همیشه همراهم هست را هیچ علاجی نیست جز خودت. خودت هم هستی ولی باز عطش “تو” همیشه هست. لامصب این دنیا آدم را از آدمها سیر میکند. خیری در این آدمکها نیست. هرکس فقط به منافع زودگذر خودش فکر میکند. من هم شاید همینطور باشم ها. بالاخره من هم آدم یا آدمک هستم. کلا انتظاراتم را از همه کم کرده ام ولی از “تو” نه! روز به روز هم انتظاراتم از تو بیشتر میشود. تو باید ، من باید از هم نگهداری کنیم. باید مواظب دل هم باشیم. مواظب هم هستیم ها! قبول که داری؟ ولی همیشه جا دارد که من بیشتر عاشق “تو” شوم. و “تو” هم بیشتر هوای دلم را داشته باشی. یعنی حس میکنم باید همینطور باشد که میگویم. شاید فکر کنی از سر خودخواهی هست ها! ولی خودم فکر میکنم دل که میبازی، آن هم به چون “تو”یی دیگر راه برگشتی نداری. این مسیر تا همیشه یکطرفه هست. فقط میتوانم هر روز بیشتر عاشقت شوم و “تو” هم هر روز بیشتر عاشق من شوی. همین است که هست. قبول؟

چون کام و مراد دوست جویی

پس جست مراد خود حرامست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *