بالاترین لذت


من آدم برونگرایی هستم که انرژی ام را از همه نه، ولی از همکارانم میگیرم. برای همین روزهای تعطیل برایم آفت است و عذاب. حتی اگر به محل کارم هم بروم باز هم چون روزهای تعطیل شلوغی هر روز را ندارد،کاملا دلم میگیرد. قدیمترها روزهای تعطیل را دوست داشتم حس میکردم برای تجدید قوا لازم دارم. ولی الان دوست دارم همیشه در حال کار باشم. فقط وقتی حس کردم نیاز به انرژی دارم، ساعاتی را با خودم خلوت میکنم. بعد از همکارانم بیش از هرچیز از خودم و تنهایی ام انرژی میگیرم. وقتی تنها هستم، همه اتفاقات از تنهایی قبلی ام تا تنهایی فعلی ام برایم مرور میشود. خودم را قاضی اعمال خودم میکنم، تصمیمی میگیرم و گاهی حتی مینویسم که چه باید بکنم و از چه باید پرهیز کنم. تقریبا علاقه خاصی به هیچ چیز جز کار ندارم، این فرموده اند بهترین تفریح کار است را یک زمانی شاید نمیفهمیدم ولی الان حسش میکنم. پرهیجانات ترین تفریحات قرار است با تو چه کنند که لذت ببری ، برای من همه هیجان همین کار کردن است. کاری که فقط ساعاتت نگذرد، کاری که وقتی از بیرون گود به آن نگاه میکنی ، به تک تک قسمتهایش میبالی، حتی جاهایی اش که میلنگد را هم میبینی و دست به آچار میشوی تا درستش کنی. کاری که حس کنی واقعا کاری کرده ای. کاری که ارزشی را خلق کند. کاری که حس کنی بودنت بیهوده نبوده است. نفسی بکشی و با همه وجودت به اینکه تاثیری در دنیا داری حتی کوچک افتخار کنی، لازم نیست رییس جمهور باشی، لازم نیست مدیرعامل باشی، در هر جایگاهی که هستی ازینکه حس کنی کاری که میکنی ، برای افرادی مفید واقع میشود، برای کشورت مفید هست برای منافع ملی کشورت مفید هست، آنقدر انرژی در تو میدمد که دوست داشته باشی همیشه انجامش دهی. همیشه قدمهایت را بلند یا کوتاه برداری، همین که قدم برداری و ثابت نمانی با ارزش است. بعد صادقانه حیف این عمری که میتوانی برای خلق ارزش و برای خدمت صرف کنی نیست که صرف تفریح و غفلت شود؟ تفریح همانقدرش که انرژی رفته را بازیابی کافی است، آن هم که به نظر من فقط چند ساعت خلوت با خودت کافی است همین. همین است که ترجیحم کار است و همانقدر کمی که بتوانم بخوابم. تا هدف در سر دارم ، همه این استراحت های اضافی را مانع میبینم. عمرم کوتاه تر از آن است که همه آنچه در سر دارم را حیات ببخشم، ولی همانقدر که میتوانم باید انجام دهم. باید به تفکراتم روح بدهم و آنها را اجرایی کنم.بالاترین لذت کار کردن است. باقی اش هیچ است. آن لذتی که در کار است و آن آدرنالینی که در هنگام کار کردن ترشح میشود، در هیچ سقوط آزاد و هیچ دریا کناری نیست.

بفکر کاری فتادی کنون بکن کاری

که وقت میگذرد نفخهای یار گذشت

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *