برویم آخر


من همیشه روی دانش خودم سرمایه گذاری کردم، روی کاری که میدانم خوب میتوانم انجام دهم حتی اگر بهتر از بقیه نباشد ولی خودم حس کردم توانش را دارم . همین روش رو در کسب و کارم هم استفاده کردم. خوشبختانه در این خصوص با اکثر شرکایم هم اتفاق نظر دارم. هیشه روی توانایی های یک فرد یا تیک سرمایه گذاری کردیم. گاهی هم نتیجه اش آنطور که انتظار داشته ایم نبوده است. ولی برآیندش این است که به من این فرصت دست میدهد که بجای فعالیت در یک حوزه روی حوزه مختلف کار کنم. هرچند دقیقا برخی جاهای استراتژیک هم ازین کارم ضربه خورده ام. به دلیل مشغله زیاد نتوانسته ام تمرکز کافی را روی یکی از حوزه ها به صورت کامل بگذارم و دققا موقعی که به یک نفر نیاز داشتم بنا به دلایلی که خودش صلاح میدیده قصد جدا شدن و عمدتا مهاجرت را داشته است. برای کسی که در یک بیزنس یک مهره کلیدی است و البته بیزنس هم تلاشش را کرده ر حد توان نیازهایش را برآورده کند، مهاجرت شاید خیلی انتخاب جالبی البته از نظر من نباشد. شاید خودش ترجیحش این باشد . ولی همین جاها هست که باعث می شود که یاد بگیرم چقدر جانشین پروری در تیم ها اهمیت دارد. تیم نباید با جداشدن یک نفر دچار اختلال بلند مت شود، طبیعتا ممکن است قدری کارها خوب پیش نرود ولی باید بدون فوت وقت کارهای به روال سابق برگردد . همه اینها را هم که در نظر میگیرم بازهم تعهد برایم از تخصص مهمتر است. آدم متعهدی که هر روز به فکر پیشرفت و ارتقای دانش خودش است، قطعا میتواند تخصص لازم را به دست آورد و به جایگاههای کلیدی دست پیدا کند. ولی فردی که ظرف مدت کوتاهی و با کمی پیشرفت در کارش ، بجای اینکه به فکر توسعه کسب و کار و انجام دادن کارهای محوله باشد، مدام به فکر مهاجرت و شاید فرار باشد، عملا بهترین متخصص هم باشد، نمیتوانی هیچوقت استفاده شایسته ای از کنی، نه خودش از یک حد بیشتر رشد میکند و نه باعث رشد شرکت میشود. چه بسا که با حرفهای ناامید کننده و پاشیدن گرد یاس در بین همکارانش ذهن آنها را هم مشوش کند. اینکه شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور شاید بد باشد را من هم میدانم ولی دست روی دست بگذارم و بگویم تنها راهش مهاجرت است. نه تجربه به من ثابت کرده آدمی که با این بهانه هم میخواهد جلای وطن بگوید بیشتر بخاطر این بوده که همه مشکلات را به گردن شرایط می اندازد و خودش را از این معامدله حذف میکند و فکر میکند اگر مهاجرت کند دیگر همه چیز گل و بلبل میشود . ولی شاید هیچوقت دیگر نتواند لذت ساختن را تجربه کند. دیده ام آدمهایی را هم که رفته اند و ساخته اند ، میدانم که در هر شرایطی میشود ساخت. ولی باهم تصورم بر این است اینجا ماندن و ساختن برای مردم خودت لذتش بسیار بیشتر است و مهاجرت آن هم از یک سنی به بعد بیشتر سردرگمی هست .

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *