حال خوب


دروغگوی روی مبل از یالوم را گوش میدادم. در ارتباط بین دو آدم بطور خاص بیمار و درمانگر هر چیزی ممکن است پیش آید، لزوما غلط یا درست نیست، لزوما اگر چیزی از نگاهی دیگر غلط باشد ، از نگاه دیگر میتواند درستترین کار باشد. مهم آن لحظه است و آن تشخیصی که داده میشود.غلط و درست هیچوقت نمیتواند معنای مطلق داشته باشد. مهم شجاعت است و آماده بودن برای هر چیز.داستان “ارنست” در این کتاب داستان جالبی است یک فرد نیمه مذهبی طور که مسول این میشود که روابط “سمیور تروتر” را با بیمارانش بررسی کند. “تروتر” نگاهش به تراپی با “ارنست” تفاوت هایی دارید. ولی در نهایت خود “ارنست” هم تا پایان کتاب موثر از “سمیور” باقی میماند. رمان زیبایی است از دستش ندهید. میدانی عموما آدمها دلشان صاف است. آدمها مهربان هستند. ذات همه آدمها همان اول بد نیست. شاید گذشت زمان و بلاهایی که بر سرشان می آید، آنها را سفت و زمخت کند. شاید تشنگی آدمها به قدرت آنها را به هر سویی بکشاند، شاید حتی هیتلر شوند. ولی سرشت همه آدمها، من احساس میکنم مثل هم است. آدمها دوست دارند به آنها مهربانی شود. دوست دارند مهربان باشند. دوست دارند خیرشان به دیگری برسد. وقتی مهربانی کسی را در حق خودم میبینم، وقتی میبینم بدون چشم داشت میخواهد کمکم کند، واقعا پیش آمده که اشک در چشمانم جمع شود. من عادت کرده ام برای هرچیزی بهایی بدهم. عمدتا حداقل با پرداخت هزینه ، سعی کنم بدهکار نباشم. هرچند خودم تلاش میکنم بدون اینکه انتظاری از کسی داشته باشم اگر در توانم است به هر کسی که میتوانم و در وسعم است کمم کنم. یادم است یکی از وکلای خارجیم چند سال پیش موقع سال تحویل تماس گرفت و تبریک عید را گفت. خوشحال شدم. بعد سر ماه، همان چند دقیقه که برای تبریک سال با من تماس گرفته بود را هم در فاکتورش آورده بود. نمیگویم کارش خوب بوده یا بد بوده، روش کاریشان این بوده است. اصلا هم ناراحت نشدم. همین که برای عید با من تماس گرفت برایم بسیار ارزشمند بود حتی با اینکه هزینه اش را گرفت. ولی بعضی ها انگار جنس وجودشان مثل شیشه ای خوش رنگ و با لعاب هست. نسبت به شغلشان، نسبت به کمک کردن به دیگران با همه وجودشان تلاش میکنند. آدمهایی که بی منت میبخشند، همان آدمهایی هستند که میتوانند زندگی خود و دیگران را دگرگون کنند. این آدمها هستند که وقتی حرفی میزنند ، وقتی میدانم از حقشان میگذردند برای این که نوع دیگری از حرفه ای بودنشان را نشان دهند، رفتارشان تا عمق وجودم نفوذ میکند.میدانم میتوانم روی کمکشان حساب کنم و میدانم هر جه از دستم بر آید برایشان کوتاهی نمیکنم. این آدمها، ذاتشان کمک کردن به دیگران است. این آدمها معلمان بزرگی هستند که اشک در چشمان شاگردشان از شوق حلقه میزند. و من چقدر خوشحالم که ازین آدمها خارج از حوزه کاری ام، دارم. و با همه وجود دوستشان دارم.و میدانم هرآنچه میکنند برای این است که هم حال من بهتر شود و هم قطعا حال خودشان . دمشان گرم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *