خواب نما


نیمه شب های بی خوابی، دنیایی دارند. دوست داری بخوابی، خوابت هم می آید. ولی آنقدر ذهنت درگیر است که مجال خواب را از تو میگیرد.فکر، فکر ، فکر. توسعه کسب کار ، زنده ماندن بیزنس، در شرایطی که روز به روز اقتصاد وحشی تر میشود و رام کردنش و یا حتی همراه شدن با آن سخت تر و ترسناک تر میشود. فقر و گرفتاری یقه همه را گرفته و به دیوار چسبانده است. گاهی آگهی های املاکی که برای رهن و اجاره منتشر میکنند، چنان قیمتهای نجومی دارند که خود من که درگیر کار ملک هم هستم، فکر میکنم قیمت درج شده، قیمت فروش است. آدم میماند. حالا در این شرایطی که تقریبا اقتصاد به گل نشسته است. باز هم بجای اینکه خاکی بر سر بریزیم. مسولان محترممان فقط رجز میخوانند. آقایان دانشمند در این شرایط باید از کسب و کارهای خصوصی حمایت کنید، بگذارید جان بکنیم و پیش ببریم. روز به روز شرایط را سخت تر میکنید و سنگ ها را بزرگتر. در شرایطی که آمار مهاجرت نیروی متخصص سر به فلک کشیده است است. با چه بدبختی اقتصاد دانش بنیان را توسعه بدهیم. کار به جایی رسیده است که دیگر حتی کارآفرینان هم در حال مهاجرت هستند، بعضا حتی با همه تیمشان. خوب این خوب است که همه بروند و بشوند پیچ و مهره کسانی که خیر ما را نمیخواهند؟ همه حرفها، همه حمایت ها فقط و فقط در حد حرف بوده است. نه در دوره کرونا که با هزار زحمت شرکت هایمان را سرپا نگه داشتیم از ما حمایتی شد و نه بعد از آن در شرایطی که دلار سر به فلک کشید، نه قبل تز از همه این ماجراها و نه به بقین بعدتر ازین ماجراها هم امید حمایتی نیست. یعنی تقریبا میدانیم همه حمایت ها فقط حرف است. اصلا بخش خصوصی در این مملکت فقط به شکل یک گاو شیرده دیده میشود. بیمه، مالیات، دارایی کلا هر کس هم که از راه میرسد میخواهد تا جایی که میتواند بدوشد، غافل ازینکه این گاو دیگر آن گاو نیست. نه شیری دارد، نه جانی بر تنش مانده. شما هم که هر کدامتان میرسید، زخمی به تنی رنجورمان میزنید. لاقل امسال که سال “مهار تورم و رشد تولید” است. کمی هم به این فکر کنید که چه رفتارهایتان در راستای این شعار است و چه رفتارهایتان دقیقا روبرویش است. هرچند که ماشالله آمار کسب و کارهای نوپای تعطیل شده در سال گذشته و بذر ناامیدی که در بین جوانان کاشته اید خود گواه آن است که شما هیچ تلاشی برای سر و سامان دادن به بخش خصوص نداده اید. یا اگر هم چنین کرده اید حداقل من و همه آنهایی که میشناسم نورچشمی نبوده اند و بی نصیب مانده اند. ما که مانده ایم، و پی همه چیز را به تنمان مالیده ایم، برای سربلندی وطنمان است. برای این است بتوانید کار بیافرینیم، ارزش بیافرینیم و هرپتانسیلی داریم را برای مملکت خودمان خرج کنیم. در کنارش روزی حلال هم کسب کنیم. چرا کاری میکنید که به هر محفلی که وارد میشویم، بحث مهاجرت داغ است. و هیچ کس انگار دست و دلش به کار نمیرود.چقدر نوشتیم، چقدر مکاتبه کردیم. چقدر جلسه پشت جلسه هی با شما رفتیم و آمدیم که بلکه گشایشی شود. ولی تا به امروز انگار که هیچ که هیچ. والا بلا نمیخواهم سیاه نمایی کنم.فقط نگرانم. نگران وطنم. باید بگویم که بماند ، که این روزها بماند ، که یادمان نرود چقدر جان میکنیم. داد بزنم و بگویم. ما فرزندان این مملکت تلاشمان را میکنیم، ناامید هم نمیشویم. ولی برخی از مسولان ما در خواب غفلت هستند. امیدواریم آنها هم این خواب بیدار شوند و به خودشان بیایند.

غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم

سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی

خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت

نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *