تصویرت در آینه، واقعی ترین تصویرت نیست. تصویری واقعی ات را زمانی میبینی که خودت و خودت هستی، تنهای تنها. وقتی که خودت را در ترازوی عدالتی که خودت داری بسنجی. ببینی آنچه کرده ای، برای منافع جمع بوده است و یا از سر خودخواهی و برای خودت بوده است. فکر میکنم هر وقت تصمیمی میگیری که منافع جمعی تامین شود، منافع خودت هم بیشتر تامین میشود. این است که آدمها اگر خودخواه نباشند، میتوانند هم خودشان و هم دیگران را از منافع تصمیمشان منتفع کنند. نمونه بارز خودخواهی را در رانندگی آدمها به وفور میشود دید. وقتی موتور سیکت ها خلاف جهت در همه جا و حتی اتوبان ها هم حرکت میکنند، جان خودشان و دیگران را به خطر می اندازند. اگر خودشان کلاه خودشان را قاضی کنند باز هم به خودشان حق میدهند این کارها را انجام دهند. یا راننده ای که مرتب در حال لایی کشیدن است و دستش رو بوق است. آن لحظه شاید حس زرنگی و یا راننده حرفه ای بودن به آنها دست میدهد ولی آیا وقتی قرار است فقط خودشان نزد وجدانشان پاسخگو باشند، آیا باز هم حس میکنند کار درستی کرده اند. رانندگی وحشیانه ما که هر روز هم وحشتناک تر میشود، فقط یک مشت از خروار خروار کارهایی هست که در آن حتی منافع خودمان را هم در نظر نمیگیریم، چه برسد به منافع دیگران. موتور سواری که کلاه ایمنی ندارد و خلاف جهت و با سرعت در اتوبان حرکت میکند، در احمقانه ترین حالت که هیچ کس برایش مهم نیست، حداقل خودش کلاه ایمنی میتوانست داشته باشد. احتمالا تصادف خودرویی که در جاده دو ظرفه در غرب کشور در حال سبقت از خودروی در حال سبقت بود و منجر به شاخ به شاخ شدنش با خودروی روبرویی شد را دیده اید. من نمیدانم چه شده است که این چنین شده ایم.ولی حس میکنم خودخواهی همه جامعه را گرفته است. آدمها فقط خودشان را میبینند. خودشان اگر راننده ای باشند که در خیابان یکطرفه خلاف جهت حرکت میکنند، آدم زرنگی هستند، ولی اگر فرد دیگری همین کار را کند لایق فحش هست. تقریبا به کرات رفتارهای اینچنین را در جامعه میتواند دید. من البته باور دارم که قانون صحیح فرهنگ را ایجاد میکند. ولی الان عرضم این است که آدمی اگر خودش با خودش خلوت کند، میفهمد کاری که میکند، در جهت منافع جمعی است و یا خودخواهی خودش، خود آدم میفهمد. کمی فکر کند میفهمد.
بدون دیدگاه