میدانی درد چیست؟درد فقط کمردردی نیست که چند روز است از پا درت آورده است. درد بزرگ آن است که همه تلاشت را کنی، در نبرد دائم با زندگی جان بکنی ولی هیچوقت “خسته نباشید” از کسی نشنوی. هرچه میشنوی فقط گله و ایراد گرفتن از تو باشد. بدون آنکه بدانند چه کشیده ای. به ازای تک تک لحظاتی که کم نیاوردی، جان داده ای، پیر شده ای. ولی آخرش بدون اینکه حرفهایت را بشنوند بیش از همدلی با تو احساس کنی داری قضاوت میشوی.بخاطر کارهای نکرده ات باید جوابگو باشی. اینکه با همه وجودت نیتت این است که قبل ازینکه در خدمت جیبت یا شرکتت باشی ، در خدمت کشورت باشی. ولی هیچ کس درکت نکند. اینکه بخاطر همین خدمت ها برایت درآنطرف دنیا که هیچ وقت ندیده ای پرونده تشکیل دهند و تو همیشه ته دلت به این قرص باشد که بدرک که آنها چه میکنند، تو در خدمت کشورت بوده ای. میدان جنگ با توپ و تفنگ باشد، یا میدان جنگ اقتصادی تو همیشه حاضری که جانت را برای کشورت، برای مردمت تقدیم کنی. ولی کسی هیچ وقت از دلت آگاه نشود. از نیتت آگاه نشوند، دلت میشکند، دلت میشکند و باز وصله پینه اش میکنی که باز بمانی. که باز تا جان داری برای وطنت بکوشی. شاید هیچ کس نداند چه بر تو گذشته و میگذرد ولی خودت که خوب میدانی نیتت چیست. خودت که خوب میدانی وقتی همه دنیا علیهت میشوند، کار درست چیست. خودت که به خودت میتوانی امید دهی. خودت هستی که باید خودت را تیمار کنی. این روزها میگذرد.درد کمر را، بی خوابی را شاید قرص آرام کند ،ولی دردی که از آن حرف زدم را چاره ای نیست جز اینکه خودت به خودت دلداری بدهی و خودت به خودت بگویی لاقل تلاشت را کردی. شاید روزی آمد که حداقل نیتت را فهمیدند. که حداقل فهمیدند اولویتت همیشه اول مردمت و کشورت بوده است. تو میمانی و میجنگی، فارغ از برداشت هایی که شود. تو میمانی و تا ته تهش هم هستی. فارغ ازینکه قضاوت شوی. آمده ای که بمانی، اینجا خاکت است، اینجا وطنت هست.هرچقدر هم به تو سنگ بزنند باز هم آمده ای که تا آخرش باشی. این درد، دردی است که تا مبتلایش نشوی نمیفهمی اش.
باشد که خداوند یارت باشد
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
بدون دیدگاه