روح هم گریه میکند، روح وقتی گریه میکند که جسمت دیگر نتواند تحمل فشارها را بیاورد، روحت شروع به گریه میکند، دست نوازش بر سرت میکشد و میگوید آرام باش، به خودت افتخار کن که تا اینجا هم پیش آمده ای، در حالی که خودش آرام گریه میکند، تو را بغل میکند. سرت را روی زانویش میگذارد و دستانش را در موهایت میکشد. آنقدر خوب نوازشت میکند، دقیقا میداند دردهایت کجاست، دقیقا میداند کجای کمرت درد میکند، همانجا را فشار میدهد. اگر دید بدنت تحمل فشارهای جسمی را ندارد، به مغزت دستور میدهد بدنت را خاموش کند، با تشر هم دستور میدهد. میگوید این جسم نیاز به آرامش دارد ، دقایقی به تو وقت میدهد که بدنت خاموش باشد تا فشارها را حس نکنی، حس خلصه و آرامش کاملی به تو میدهد که هیچ درمانگری نمیتواند تو را به آن حالت خلصه ببرد. اگر بدنت برای شروع مجدد آماده بود اجازه میدهد با صداهای دیگران و آب به صورتت پاشیدنشان برگردی، برگردی و باز هم به میدان جنگ برگردی و آماده جنگ در رزمگاه های بزرگتری شوی . اگر هنوز خسته بودی و میل برگشت نداشتی تا ورود نیروهای اورژانس هم به تو وقت میدهد که تو آن آرامش درون را تجربه کنی، نوازشت میکند و به خوابی عمیق تر میروی، بدنت از دردها رها شده و اگر آمادگی برگشتن به میدان نبرد را داشته باشی اجازه میدهد اقدامات اورژانس تو را به زندگی برگردانند، اگر هنوز نیاز به آرامش بیشتری داشتی تا بیمارستان هم میگذارد بدنت خاموش باشد و در نهایت خلصه، روحت تو را نوازش میکند و آرام میشوی.آنقدر آرام که حسش مثل حس نوزاد در آغوش مادرش است ، نهایت آرامش . اگر به اندازه ای آرام شدی که بتوانی به زندگی برگردی و بجنگی در بیمارستان و موقع احیای قلبی با دستگاههای مخصوص تکلیف را روشن میکند، اجازه میدهد برگردی و اگر هنوز حس کرد توانش را نداری دیگر اصراری نمیکند، برای همیشه کنارت میماند و نوازشت میدهد. دیگر لازم نیست برگزدی و بجنگی، ماموریتت تمام شده است و تو در آغوشی گرم و پر از محبت که میداند چه میخواهی و در لذت بخش ترین حالت ممکن تا ابد خواهی ماند.لذتی که هیچ وقت تمام نخواهد شد. آغوشی گرم که هیچجوقت مجبور نیستی ترکش کنی. حسی از جنس نور و ابدیت. حسی از جنس خدا. رنگش صورتی.
بدون دیدگاه