زمستان را ، بیشتر از هر فصلی دوست دارم. مخصوصا اسفندش را. منتظر بهار هستی. منتظری دنیا عوض شود. هر کس با خودش قبل از سال جدید قول و قرارهایی میگذارد. گاهی به آن پایبند است، و گاهی پس از چند رو قول و قرارهایش را فراموش میکند. آدمی هم فصل به فصل حال و احوالش ممکن است فرق کندی، مملت است برای خودش و دلش قول های جدید بدهد. روی قولش بماند یا نماند. برای من چندین بار این اسفندی که بعدش بهار است پیش آمده و به به برخی از قول هایم پایبند بوده ام. هر تغییری در زندگی ام ایجاد کرده ام بخاطر قول هایی بوده که خودم به خودم داده ام و رویشان پافشاری کرده ام. هرجا هم دیدم پافشاری رو قولم اشتباه بوده است، فراموشش کرده ام شاید سخت ولی نتوانسته ام. برخی قول و قرارها هم راه ندارد که رهایشان کنم تا تهش میروم. هرچه باداباد. الان هم زندگی ام در مسیری است که قول داده ام به خودم یا تغییر مثبتی در دنیا ایجاد میکنم یا حتی در این راه میمیرم. جانم با ارزش است ولی هدفم بالاتر جانم هست. دیروز نوشتم دل است که تصمیم میگیرد، انجام کاری که به تو لذت میدهد تو را به پیش میبرد. من هر تغییری که در راستای رسیدن به هدفهایم باشد را اگر هم سخت باشد میپذیریم و هر تغییری لازم باشد انجام میدهم. گاهی هم ناچار به گرفتن تصمیمات سخت است، ولی وقتی بدانی چرا این تصمیمات را میگیری سختی اش را هم تحمل میکنی و به آن عادت میکنی، همین تصمیمات و سعی در ساختن با مشکلاتش و سعی در ساختن و خلق ارزش است که به زندگی آدمی معنی میدهد. معنای زندگی حداقل برای من همین بوده است. اینکه تصمیمات سخت بگیرم و بدانم منافع جمع تامین میشود و حتی از منافع خودم بگذرم برای هدفی که میدانم برایم با ارزشتر است و شوقش را داشته باشم. اگر بدون شوق باشم لحطه ای هیچ چیز را نمیتوانم تحمل کنم ولی اگر با شوق باشد ، اگر با حس خوب باشد تا تهش میروم. هرچه بادادباد. زندگی با همه سختی هایش زیبایی های خودش را هم دارد. باید چشمت را بازتر کنیتا بین همه ظلماتش روزنه های امیدش را هم ببینی و همین لحظات خوش و زودگذر هستند که به تو کمک میکنند شوقت را حفظ کنی، بجنگی و کم نیاری. و حتی اگر کبوتر باشی از آمدن شاهین نگران نباشی. راهی مییابی که نجات پیدا کنی و ادامه دهی. خسرو شیرین می آید آگر به آن باور داشته باشی.
من نه مخیرم که چشم از تو به خویشتن کنم
گر تو نظر به ما کنی ور نکنی مخیری
پند حکیم بیش از این در من اثر نمیکند
کیست که برکند یکی زمزمه قلندری
عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا
هر که سفر نمیکند دل ندهد به لشکری
بدون دیدگاه