سازمان تو


تا دبیرستان همیشه شاگرد اول بودم، دوم دبیرستان بودم که حس کردم درسهایی که میخوانیم وقت را کشتن است. این بود که تصمیم گرفتم کار کنم، هر کاری، عمدتا بنایی میکردم. کیسه سیمان حدود ۵۰ کیلو را به دوش میگرفتم و چندین طبقه در ساختمان های درحال ساخت جابجا میکردم، الان چند سالی هست که کمردرد گرفته ام نمیدانم به آن فعالیت ها ربط دارد یا خیر. ولی قاعدتا حمل چند طبقه ای یخچال و لوازم خانه و بنایی کردن و پای قرقره ایستادن و ملات و سیمان کشیدن احتمالا تاثیراتی در الان من داشته است، کلا هر عملی که انسان انجام میدهد در دنیا نتیجه ای مستقیم یا عیر مستقیم دارد، تازمانیکه خودم را پیدا کنم و‌حتی بدانم میخواهم چه کاری در دنیا ایجاد کنم شاید ده سالی طول کشید. ده سالی که الان کمردردهایش مرا یاد تک تک آن روزها می اندازد. از کرده خود پشیمان نیستم، از هرچه کرده ام راضی هستم ، من در آن سن با تجربه ای کمتر از الان، قطعا بهترین تصمیم را احتمالا با دانش آن زمانم میگرفتم. همه مقطع های زندگی خوب یا بد مثل یک‌موج‌سینوسی هست که تو باید تلاش کنی این موج‌‌ رو به بالا باشد. عزمت را برای نداشته هایت و برای خدمت کردن به مردمت وقتی جزم کنی. دیگر فدا کردن هیچ چیز اهمیت پیدا نمیکند. درسم را کج دار و‌مریز خواندم و‌مدرکم‌ را گرفتم.
در خصوص سلامت بدن قبلا هم عرض کردم باید بگونه ای باشد که سلامت باشی تا بدنت با تو یاری کند و به اهدافت برسی.
ترس بزرگترین دشمن انسان است، غالبا ترس از شکست و ترس از خارج شدن از حاشیه امن ،انسان را سر جایش و با شعاع اندکی میچرخاند و تا پایش را از گلیم فزضیش دراز تر کند ندایی پنهانی ترمزهایش را میکشند و‌همانی میماند که هست، یک‌سازمان در حال گسترش با مدیران لایق، مدیرانی که اول به دنبال کسب رضایت جمعی هستند میتواند یک فرصت خوب برای رشد باشد، تو فقط باید جرات کنی و پایت را از گلیم های محصور شده ات دراز تر کنی ، نترسی، اشتباه کنی، حتی لازم شد تاوانش رو بدهی، اگر سازمانی را یافتی که به تو‌فرصت اشتباه میدهد ، سفت بچسب و‌ رهایش نکن و‌برای رشد بیشتر خودت و شرکتی که ذر آن هستی بجنگ، تا شرکت رشد میکند جا برای رشد تو هم هست، به رشد مدیرانت و سازمانت کمک کن، زیرا که افراد با هم سطهایشان و زید دستی هایشان با بالا هل داده میشوند و جا برای جولان همه خواهد بود.
نسبت به رویاهایت بی تفاوت نباش، اینجاست که همیشه میگویم عضوی از یک‌ شرکت اسیبل و بزرگ شدن، برای درآمدی ماهیانه و برنامه ریزی شده خوب است، ولی اگر‌رویاهای بزرگی در سر داری سراغ شرکتهای در حال رشد برو‌، خودت را برای چالش آماده کن ، وگر اعتماد به مدیرانس در دلت شکل گرفت دیگر نگذار کنار گذاشته شوی. سفت بچسب، اینجا میتواند جایگاه تو‌‌ را به جایی بیش از تصورت ارتقا دهد.
کاری کن که ازت انتطار ندارند، همیشه با کارهای بیشتر و خبرهای خوب سورپرایزشان کن، اعتمادشان را جلب کن ، و آنموقع این تو هستی که برنده شدی، و این شرکتی هست که برنده شده است، و این یک تیم واقعی هست، تیمی که تک تک مهره هایش برای هدفی مشخص که متعلق به همه هست میجنگند سازمان، سازمان همه هست نه یک فرد خاص ، نیروهایش مانند چزخ دنده های یک ماشین در هم تنیده اند،آن وقت است که شروع میکنی به تحول در دنیا. تو‌در آینده ای نزدیک یک پیکشوت در آن سازمان میشوی، الان را نگاه نکن به زمانی بیندیش که تعداد همکارانت صد برابر یا حتی هزار برابر الان باشند.
صبور باش، کم نیاز ، و به هدفت ایمان داشته باش، سخت ترین قسمت کارت پیدا کردن تیم مناسب است ، وقت بگذار و پیدایش کن.همین
یاعلی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *