گاهی تصمیمات سخت هم میگیرم. شاید سخت ترینش قطع همکاری با افرادی باشد که واقعا دوست داشتم و باور داشتم میتوانند برای شرکت مفید باشند، همه تلاشم را هم انجام دادم که بمانند. ولی گاهی نمیشود. گاهی دیدگاهها فقط با هم متفاوت نیستند که بشود دیدگاه بهتری از آن ساخت. کاملا متضاد هستند و لزوما هم به این معنی نیست که من درست بگویم، ولی در این مواقع سیاست ها و چشم انداز شرکت مانند چراغ راه و تنها چراغ راه کمک میکنند تصمیم بگیرم. لزوما نه بهترین تصمیم ممکن ، بلکه تصمیمی که برای برون رفت از شرایط باید اتخاذ شود. گاهی هم شاید بعدا متوجه شوم اشتباه کرده ام ولی همیشه یک نفر باید کار سخت را انجام دهد. قطع همکاری با هر کدام از همکارانم چه این تصمیم از طرف ایشان باشد و چه از طرف شرکت همیشه برایم سخت بوده است. سختی که هیچ وقت عادی نمیشود. حتی الان که شاید مستقیما درگیر مسائل مربوط به منابع انسانی نیستم باز هم وقتی میبینم قطع همکاری صورت میگیرد به فرصت ها و استعدادهای آن فرد توجه میکنم که چقدر میتوانست مفید باشد ولی خوب در این سالها دیده ام گاهی هم حاصل جمع مثبت و مثبت ممکن است در دنیایی غیر ریاضی مثبت نشود. با صمیم قلب هم آرزو میکنم که در موقعیت شغلی بعدی که این فرد قرار میگیرد، موقعیتی بهتر باشد و موفق تر.ما همه یعنی نیک اندیش باورمان بر این است که سرمایه های انسانی ما با ارزشتری دارایی های ما هستند. جذب، نگهداشت، قطع همکاری. این سه مرحله اصلی است، هر کدام زیر مجموعه های خودش را دارد، ولی یکی ازین سه مرحله اصلی هم همین قطع همکاری است، بخواهیم یا نخواهیم هم همیشه در حال رخ دادن است. اگر به هر دلیلی هم مجبور شویم این کار را انجام دهیم سعی میکنیم با دل خوش برای هر دو سمت باشد.
بدون دیدگاه