موج ماندن یا رفتن سالهاست که وجود دارد، عده ای برای آینده ای بهتر میروند و عده ای تصمیم میگیرند که بمانند و همینجا بسازند. با بد خوبش بسازند و در مملکت خودشان باشند. همان موقع که استارتاپ های ایرانی داشتند به وجود می آمدند، همیشه در حاکمیت عده ای سر ناسازگاری با آنها داشتند و سنگ میزدند. شاید شدت این سنگ زدنها در طی این سالها کمتر و بیشتر میشد ولی سنگ اندازی هیچ وقت قطع نمیشد. اینجا عده ای میخواهند همه چیز تحت کنترلشان باشد و با هرگونه نوع نوآوری مخالفند مگر اینکه خودشان مالکش باشند.
سالها پیش جمعی از دوستان بودیم که تقریبا همه شان مهاجرت کردند و الان که گاهی با هم گپ میزنیم بسیار پیش آمده که شماتتم میکنند که چرا ماندم. نمیگویم اگر میرفتم حتما قله قاف را فتح میکردم ولی حداقل میدانم درگیر این نبودم که چرا بدون هیچ توضیحی درگاه پرداخت هایمان را بسته اند.
وقتی یک کسب و کار بجای اینکه به فکر توسعه محصولاتش باشد، به فکر ارتقا کیفیت خدماتش باشد و به جای اینکه به فکر رقابت باشد را وادار کنی که به فکر حداقل های لازمه برای کسب و کارش مانند درگاه پرداخت باشد، آن کسب و کار و آن صنعت و آن حوزه پیشرفت نمیکند و همیشه بجای پیشرفت و نوآوری باید با این و آن چک و چانه بزند که بتواند سرپا بماند. و به تبع آن هم مملکت هم پیشرفت نمیکند.
بانک مرکزی یک مملکت بدون هیچ توضیحی درگاههای پرداخت یک حوزه را میبندد و حتی به خودش زحمت نمیدهد درباره تصمیمش کلامی به زبان بیاورد. آنوقت رییس کلش مینشیند و میگوید نرخ دلار را در ایران یک کانال در آمریکا که سرورهایش هم در آمریکا هست اعلام میکند. واقعا حرفی باقی نمیماند جز اینکه اگر ما هم رفته بودیم، حتی اگر موفق هم نمیشدیم. قطعا کمتر حرص میخوردیم. کارهای شما سنگ اندازی نیست، تخته سنگ اندازی است.
هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت
چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد
بدون دیدگاه