شاید که نوازد آن دل


فصل یکی شدن تو و من است. من و تو در عالم خیال ساعتها مینشینیم و به هم زل میزنیم. بدون اینکه کلامی به زبان بیاوریم، ساعتها با هم حرف میزنیم. من و تو کنار هم که نباشیم باز هم دائم برای هم حرف میزنیم.من چه باشی و چه نباشی در کوچه های تو در توی قلب تو آواز میخوانم. و دلم را به بودنت گرم میکنم.

تو هستی! تو آمده ای که بمانی و من هم هستم که تا آخرش با تو بمانم. آی که علاج این دل تنگ فقط تو هستی.تو مخمل قرمز و مشکی من پناه همه بی پناهی ام هستی. من تا ابد دلم برای تو تنگ است.

میدانی جانم! من ذهنم مرتب تو را مرور میکند. مثل کتاب قصه ای شدی پر از داستان های تلخ و شیرین که شیرینی اش بیشتر از تلخی اش است و من مدام مرورش میکنم و هر بار داستان های جدیدمان به آن اضافه میشود و من هی با ذوق از اول تا آخرش را میخوانم.

حجم دلِ تنگی که برای تو له له میزند،گاهی آنقدر کوچک میشود که با هر اخم تو سر در گریبانش فرو میبرد تا نبیندت تا شرمندگی اش را ازینکه باعث خشمت شده است را تو نبینی. که آب توی دلت تکان نخورد. با این حال باز هم گاهی میرنجانمت.میخواهم بدانی همه اش سهوی است. هنوز باید یاد بگیرم که چه کنم که تو رنجیده خاطر نشوی. تو پناه بی پناهی های من هستی مگر میشود که کاری از روی عمد کنم که دلت را بلرزانم. اگر لرزاندم بر من ببخش.

میدانم، میدانم، میدانم که دلی که تنگ است مدام بهانه میگیرد. دل من هم مدام بهانه ات را میگیرد. شاید این روزها که کارهای زیادی بر سرم آوار شده است، مثل همیشه نتوانم مراقبت باشم. ولی این روزها هم میگذرد و روزهای طلایی مان بیشتر میشود و من و تو دست در دست هم باز هم در کوچ پس کوچه های این دنیا میگردیم و آواز میخوانیم. آنقدر بلند میخوانیم که دل همه عاشقهای دنیا را بلرزانیم. آنقدر دست در دست هم راه میرویم که جبران همه این نبودنها شود. یارم! بدان که راه دراز است و من و تو هنوز اول راهیم. صبور باش. صبور باشم. روزهای خوب را با هم میسازیم.

ای عارف عاشق این غزل گو

کت عشق ز عاشقان گزیده‌ست

بر چهره چون زر تو گازیست

آن سیمبرت مگر گزیده‌ست

شاید که نوازد آن دلی را

کاندر غم او بسی طپیده‌ست

خاموش و تفرج چمن کن

کامروز نیابت دو دیده‌ست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *