امروز پانزدهم فروردین است نمیدانم تا پانزدهم فروردین سال دیگر هستم یا نه. ولی میخواهم تا فرصت زندگی به من داده شده است یک بار دیگر با خودم عهم ببندم که امسال هم با همه بالا و پایین هایش خواهم جنگید، شاید همزمان شدن شروع رسمی فعالیت ها با ماه مبارک رمضان نشانه ای باشد برای اینکه به خودم یادآوری کنم که برای روزه دار تک تک لحظات شیرین است، از سحرش تا نخوردن و نیاشامیدنش تا لحظه افطارش. زندگی هم همه چیزش چه بالا باشد چه پایین. همه اش لذت بخش است، همه اش جزیی از کل است. همه زندگی را باید مانند یک روزه دار واقعی زندگی کرد. یک روزه دار رمضان را زندگی را یک فرصت میداند، برای بهتر شدنش. برای افزایش آگاهی اش برای نزدیکتر شدنش به خدا. میتوان هم از کل رمضان فقط نخوردن و نیاشامیدنش را درک کرد، میتوان فقط تا حد اشباع سیر شدنش را درک کرد. همانطور که میتوان از زندگی فقط خوردن و آشامیدن و امروز را فردا کردنش را یاد گرفت. روزها از پی هم میگذرند، همانطور که چشمی بر هم زدیم نصف فرودین گذشت، همین دیروز عید بود، یا همین چند روز پیش بود از شوق آخر سال و شلوغی هایش مینوشتم . به چشم بر هم زدنی سال جدید شروع شد و فعالیت ها هم رسما شروع شد. به چشم بر هم زدن دیگری سالها میگذرد و اگر قدرش را ندانسته باشیم و به خورد و خواب بگذرانیم در نهایت میبینیم هیچ نصیبمان نشده است، جز حرص خوردن جز آه و حسرت و پشیمانی. اینها را به خودم میگویم که یادم باشد اگر تلاش کنم در نهایت اگر هیچ هم نصیبم شود باز به خودم میبالم که تلاشم را کرده ام. مانند بنده ای که در ماه رمضان به شوق معبود روزه داری میکند. چرتکه نمی اندازد که چقدر ثواب و گناه کرده است، لحظه به لحظه زندگی اش را به شوق معبود و برای رضای معبودش تلاش میکند. رمضان را فرصت میبیند برای نزدیکتر شدن برای پالایش خودش برای اثبات خودش به معبود. یادمان باشد در این دنیا هستیم که بهتر شویم، که دنیا را جای بهتری کنیم. و چنان که بارها هم گفته ام اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.
شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم هوس است
وه که دُردانهای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم هوس است
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است
بدون دیدگاه