شراکت قرار نیست آسان باشد، همیشه روزهای خوب نیست، برخی روزها هم روزهای بدش است، سر مسائلی از هم داگیر میشوی، در حدی که میخواهی قید همه چیز را بزنی و بروی. شاید بارها هم برایت اتفاق بیفتند. این جور موقع ها به هدفهایی که برای سازمان ست شده است فکر میکنم. میبینم سخت است، ولی میگویم اینهم یکی از سختیهایش است دیگر. باید تحمل کنی. همیشه هر بحرانی که پیش بیاید پشتش یک تغییر است اگر بتوانی از آن تغییر خوب استفاده کنی، سازمان شکوفا تر میشود. در طی این سالیان برایم ثابت شده است که وقتی چندین شریک خوب داشته باشی، هر قسمت یک مسول دارد که دلش برای بیزنس میتپد و میتواند افراد آن تیم را یک دل کند و برای اهداف جمعی و فردی و هدفهای بزرگتر مثل ایجاد تغییر در دنیا ، همدل و یکصدا کند. طبیعتا همه افزاد تاثیرگذار انسان هستند، انسان احساس دارد، حتی گاهی احساسش بر عقلش غلبه میکند، حتی اگر مسولیت سنگینی داشته باشد هم باز نمیتوانی انتظار داشته باشی، همیشه بهترین خودش باشد. من هم همیشه بهترین خودم نیستم. چیزی که مهم است این است که همه بدانند اگر فردی مدیر است، میتواند اشتباه کند، دلش میتواند بشکند. میتواند حالش خوب نباشد. آدمها را نباید قضاوت کرد، هر کس شرایط زندگی و کاری و دغدغه هایش باهم فرق میکند. به آدمها فرصت بدهیم عصبانی شوند، داد بزنند، ولی برگردند و کار را پیش ببرند. درست است که هرچه مسولیتت بیشتر باشد یا در چارت سازمانی جایگاهت بالاتر باشد، تصمیمات و احساساتی که در محل کار بروز میدهی میتواند آدمها بیشتری را تحت تاثیر بگذارد، چه خوب و چه بد، ولی این فرهنگ هم باید در سازمان باشد که درک کنیم همه انسان هستیم و گاهی ممکن است ، احساسمان بر عقلمان غلبه کند. بجای قضاوت کردن، آدمها را درک کنیم و به آنها فرصت دهیم. معمولا افرادی که در یک سازمان مشغول به کار هستند در منظومه های مختلفی هستند، منطومه مدیران، منظومه سرپرستان ، منظومه هییت مدیره. باید فرصت کافی و فضای کافی برای تخلیه عصبانیت در هر منظومه ای را در شرکت ایجاد کنیم. اگر این کار را نکنیم، افراد در منظومه های دیگر درد و دل میکنند، عصبانیتشان رو بروز میدهند و آخرش باعث میشود، حرمتها شکسته شود. شرکتی که گرفتار این مشکل شد، مدیریت کردنش سخت تر میشود. ولی هیچ شرکتی هم ازین پیشامد مصون نیست. روابط بین آدما هر لحظه ممکن است، از چارچوب خارج شود و بحران ایجاد کند. اگر چنین شد، باید به یادشان بیاوریم که چقدر برای رشد سازمان مهم بوده اند و چقدر خوب است که راه ارتباط برقرار کردن باهم را بدون ایجاد بحران یاد بگیرند. باید یاد بگیریم چه کنیم تا بحرانهای این چنینی کمتر رخ دهد. باید یاد بگیریم همه ما انسانیم و به حکم انسان بودنمان میتوانیم اشتباه کنیم. مهم این است تلاش کنیم اشتباهاتمان را هرچقدر هم که بزرگ باشند حل کنیم. و از بحرانی که ایجاد شده برای پوست اندازی و رشد سازمان استفاده کنیم. و من خوشحالم که شرکایی دارم که اگر بحرانی هم پیش بیاید، یکصدا و همدل برای حل کردنش میکوشند.
بدون دیدگاه