گاهی مشهور میشوی ولی محبوب نه. گاهی میشوی صدام حسین، گاهی میشوی نلسون ماندلا.
هر کدام ازین افراد اگر موفق نمیشدند به هدفشان برسند اسمی از آنان شاید به میان نمی آمد، صدام حسین در راه رسیدن به دیکتاری عراق میمرد، و شاید اسمش در تاریخ به عنوان فردی میامد که سودای رهبر شدن را داشته ولی نتوانسته،شاید نه منفور میشد و کسی او را زیاد میشناخت. نلسون ماندلا 27 سال در زندان بود ویکی از بزرگترین دشمنان آپارتاید، اگر به هدفش نمیرسید شاید هیچ نامی از اون هم به میان نمی آمد.
دو فرد، یکی محبوب و یکی منفور هر دو میتوانستند اصلا در تاریخ نباشند و یا تنها اشاره ای به نامشان شود، دو فرد که سرنوشت عده ای را رقم زدند. برخی را بیچاره کردند و برخی را خوشحالتر.
چه چیز در طی همه سالها که برای رسیدن به این مقام به آنها انگیزه میداد بجز اینکه هدفشان برایشان روشن بود. ماندلا میدید که قدرت را در دست داده ، و صدام هم میدید که حکمرانی میکند. هر دو برای رسیدن به هدفشان بسیار تلاش و رشادت به خرج دادن، یکی را روزنامه نیویورک تایمز از بیرحمترین حاکمان خودکامه در تاریخ معاصر نامید و دیگری به مادیبا مشهور شد.
هر دویشان هدف داشتند، هر دویشان برای هدفشان جنگیدند، هر دو مشهور شدند، یکی محبوب و یکی منفور.
حتی صدام شدن هم لیاقت میخواهد، شاید اگر وضع به گونه دیگری بود یا افراد دیگری در زندگی او بودند، با هدفمندی که داشت تبدیل به شخص محبوبی میشد که میتوانست سرنوشت مثبتی را برای عده ای رقم زد، ولی شد صدام و منفور تاریخ.
ماندلا را نمیدانم، یا کمتر میدانم ولی شاید او هم میتوانست منفور شود. معاشرت با آدمها قسمتی از زندگی است، انسان است و ارتباطاتش.
اگر دایره ارتباطاتش افرادی بی انگیزه و بی رمق باشند، او یا از آن جمع جدا میشود و یا یکی از آنها میشود، و اگر در جمع افراد موفق و هدفمند باشد قطعا زندگی بهتری برای خود و دیگران ایجاد خواهد کرد.
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
بدون دیدگاه