شوقت مدام دیوانه


شوقم مدام است، رنجم مدام است. هرچه هم بیشتر عمر میکنم بیشتر میفهمم زندگی چیزی جز رنج برای آدم به ارمغان نمی آورد، شوق هایش را خودت باید بسازی حتی اگر عمرش به اندازه حبابی باشد که هر لحظه میترکد، دوست داشتم مینوشتم عید نزدیک است و شور و حال همه دیدنی هست. ولی این مشکلات و فشار های اقتصادی که دائم از سر و کولمون بالا میرود، دل شکستن هایی که دائم رخ میدهد، کمتر رمقی برایمان میگذارد که شاید کمی شاد باشیم. پیروز، پسر ایران هم که رفت. بذر امیدی که ده ماهه شد و تاب این زندگی را نیاورد و رفتت. از آنسو هر روز ابرقدرتهای دنیا تلاش میکنند فشار اقتصادی را بر مردم ایرانی و هر کس خون ایرانی دارد بیشتر کنند تا اهداف سیاسی خود را پیش ببرند و این سو هم مسولانی که بعضا تجربه و توان کافی برای شرایط بحران را ندارند بر سر کار هستند. شرایط به گونه ای شده است که کسب و کارها به شدت مانند همه مردم در فشار هستند، داشتم نتیجه یک نظرسنجی را میخواندم که فقط پنج درصد از مدیران عامل شرکت های ایرانی به سال بعد امیدوار هستند، این عدد برای سالی که گذشت سی و هفت درصد بود. من که فکر میکنم همیشه جزو امیدوارها بوده ام و جز آن پنج درصد هم هستم. یعنی تنها چیزی که ما را به جلو میراند همین امید است. میدانم که در شرایطی هستیم که با توجه به تورم روزافزونی که وجود دارد و نوعی رکود تورمی بر اقتصادمان حاکم شده است، عملا پرداخت حتی حداقل حقوق هم برای بسیاری از شرکت ها سخت شده است و از آن سو این حداقل حقوق برای پرسنل یک شرکت هم عملا با توجه به تورم دردی را دوا نمیکند. ولی واقعا چه میتوان کرد، اگر امثال ما هم پا پس بکشیم پس چرخ اقتصاد را بالاخره لنگ لنگان چه کسی میخواهد بچرخاند. کسب و کارهای خصوصی سهم بسزایی در پویا تر شدن اقتصاد دارند. با وجود همه مشکلاتی که هست. نمیتوانم بپذیرم که بیخیال شوم. همه ما نسبت به کشورمان مسول هستیم. بخواهیم یا نخواهیم ایرانی هستیم. نمیتوانیم همه مان مهاجرت کنیم و بگوییم هرچه بادا باد. برای ما حکم این است که بمانیم و تلاش کنیم. حتی در شرایطی که ر مواجه با اداره دارایی و مالیات میخواهند پوستمان را بکنند.یا اداره بیمه جریمه اشتباهات خودش را میخواهد از ما بگیرد، باز هم باید بمانیم و بجنگیم. هشتاد میلیون ایرانی کنار هم در این کشور داریم زندگی میکنیم. اگر هر کس فقط به فکر خودش باشد و مملکت را رها کند که چطور امیدوار به آینده آن باشیم. در همین شرایط سخت هم چاره ای جز این نداریم که کنار هم باشیم و تلاش کنیم بمانیم. اسفند است، سال دارد تمام میشود و سال نو دارد فرا میرسد، شاید ذوق و شوقمان اندازه همیشه نباشد، شاید جیبمان خالی باشد ولی نمیتوانیم پا پس بکشیم باید بمانیم و بسازیم با همه مشکلاتی که داریم. امید، امید را هیچ وقت از دست ندهیم. حتی اگر دیوانه بخوانندمان.شاید این آخر سالی میخواهم با قدرت وارد سال جدید بشوم و همه عزمم را جزم کرده ام که بمانم و تلاش کنم. شاید به همین دلیل است کمتر از مشکلات نوشتم. مشکلاتی که همه مان میدانیم که هستند. ولی در برابر از دست دادن امیدم واقعا مقاومت میکنم. نمیخواهم و نمیتوانم بی تفاوت باشم. باید بمانم، باید بجنگم. باشد که خداوند یارمان باشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *