شوق یا درد


داشتم عکسهای قدیمی را نگاه میکردم، خودم را نگاه میکردم، شاید پیرتر شده باشم، ولی چشمانم در همه عکسها یکی بود. وقتی که یازده سالم بود، وقتی که هجده سالم بود و دانشگاه قبول شده بودم هم همان بود، تا الان هم که نگاه میکنم همان است، راست میگویند که چشمها دروغ نمیگویند. به خودت که عمرا بتوانند دروغ بگویند. یادم می آید زیاد خسته شده باشم طی همه این سالها برهه هایی بوده که از همه چیز بریده باشم. حتی به این فکر کنم که ای کاش هیچوقت نبودم. ولی همه اش چند دقیقه بوده است، باز دستانم را مشت کرده ام و بلند شده ام. و تا موقعی که توان برخاستن داشته باشم اصلا مهم نیست که چند بار زمین میخورم. باز بلند میشوم و باز میسازم. همیشه یک شوق اصلی داشته ام، آن هم این بوده است که فقط کاسب نباشم، بنده پول نباشم. پول دربیاورم ولی مهم تر از آن این بوده که بتوانم ارزشی خلق کنم. ارزشی که برای اکثریت مفید باشد. اینکه برای مملکتی که در آن بزرگ شده ام به دردی بخورم. اینکه یاد بگیرم منافع ملی چه هست، اینکه وقتی صحبت از منافع ملی میشود بتوانم بگویم، آهای تو که مرا کمتر میشناسی، من هم آنچه توانسته ام را برای کشورم انجام داده ام، بیشتر ازین اگر نتوانستم واقعا نتوانستم. اینکه اگر به من گفتند تو هیچ میدانی آتش به اختیار چیست، لاقل بتوانم آنچه از آتش به اختیار بودن را درک کرده ام بیان کنم.اینکه بی تفاوت نباشم، اینکه اگر فردی برای مملکتش رفت و برای همیشه رفت درکش کنم،هم خودش هم خانواده اش را. در غربت جان دادن راحت نیست، اگر این کار را کرده است بخاطر پول و مقام نبوده، آتش عشقی درونش روشن بوده، وگرنه میتوانست بر مسند قدرت تکیه دهد و مانند برخی های دیگر فقط حرف بزند و فرزندش را هم به بهانه تحصیل بفرستد به همان آمریکایی که همیشه علیش جبهه میگیرد. دردهایم با شوق هایم یکی شده اند، اینکه به فارسی و انگلیسی نوشتم و گفتم کشورم را به چه بهانه هایی تحریم کرده اند بگویم که تحریمهایی که هست هدفش دولت و حاکمیت نیست، هدفش تک تک شهروندان عادی این کشور هستند. هدفش این هست حتی دارو هم نتوانیم داشته باشیم، هدفش این است مردم را به ستوه بیاورند، اینکه هجمه های رسانه ای که علیه ما وجود دارد، اندازه هیچ کشوری نیست، اینکه سیگار تحریم نیست. اینکه هرچه درد باشد تحریم نیست. درد هست که یک دانشمند هسته ای را اینجا چون در ایران است ترورش میکنند. اینکه فعالیت اقتصادی انجام بدهی تحریم میشوی. اینکه همه اینها هست ولی تا تهش هستیم. اینها همه شوق های من است و دردهایم، ولی باز هم شوق دارم، شوق اینکه بتوانم مفیدتر باشم.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *