ماهی


امید از غیر داشتن، امیدی بیهوده است. آدم باید روی پاهای خودش بایستد. همینکه تو باشی که بتوان به تو تکیه کرد کفایت میکند. امان از روزی که تو نباشی، حتی فکرش هم لرزه بر اندامم می اندازد. من به بودن تو در زندگی ام تا الی الابد امید دارم. تو را از من بگیرند من دیگر هیچ هم نیستم. دیگر حتی نمیخواهم دنیا را هم ببینم.

من غرق تماشای تو میشوم و زمان می ایستد، غرق تو میشوم و همه چیز ساکن میشود. اصلا دنیا اگر تو را نداشته باشد، من اگر تو را نداشته باشم، هیچ چیز به پشیزی هم نمی ارزد. من مثل همیشه دلم به هوای وصال تو میتپد.

عادت کردم که باشی و چه عادت شیرینی، عادتی که هیچ وقت تکراری نمیشود. عادتی که تکرارش هم میچسبد. تنها عادتی که جانم را هم برایش میدهم.

مخمل قرمز و مشکی من! من نمیدانم چه شد که زمانه من و تو را سر راه هم قرار داد، ولی اگر فقط یک چیز باشد که باید تا ابد از دنیا برایش تشکر کنم همین بودن تو هست. همه چیز میتوانست جور دیگری باشد، تو نباشی و من هرگز طعم تو را نچشم. ولی ذوق میکنم که هستی و قدردان تک تک لحظه هایی که هستی، هستم.

تو دمت گرم، با بد و خوبم با سر قولم نماندن هایم کنار می آیی و من مثل ماهی ای میشوم که غرقه وجود تو هستم، ماهی ای که اگر تو را از آن بگیرند، دیگر حیاتش هم به اتمام میرسد. من تا آخر آخر آخرش مثل کوه کنارت هستم. تو هم باش و بگذار در هوایت نفس بکشم.

مروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم

تا گردنِ گردن‌کشان در پیشِ سلطان بشکنم

روزی دو، باغِ طاغیان گر سبز بینی، غم مخور

چون اصل‌های بیخ‌شان از راهِ پنهان بشکنم

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *