متاسفم


متاسفم برای تمام اتفاقاتی که این روزها در یک انجمن علمی و در نزدیکی انتخابات آن رخ داد، متاسفم برای افرادی که فکر میکردم همراه و همقدم هستیم ولی هویت واقعی شان را بر ملا کردند. متاسفم برای خودم که همیشه ازین افراد حمایت کردم. متاسفم که بخاطر حفظ اتحاد رقبا هیچ جا تک خوری نکردم و همه را با خودم همراه کرد. متاسفم اگر جایی میتوانستم در راستای منافع شخصی قدمی بردارم ولی منافع اکوسیستم را اولویت قرار دادم و بجای تشکر مورد بی مهری قرار گرفتم. این هم یک مرحله از بلوغ است، برایم ثابت شد تا رزومه افراد را کاملا درک نکرده باشم،هرگز از ایشان هیچ حمایتی نکنم. برای برخی افراد یاری و همدلی فقط تا جایی ادامه پیدا میکند، که فقط گیرنده این یاری ها باشند و اگر قرار باشد جایی از تو حمایت کنند به کنجی میخزند و پشتت را خالی میکنند. این رسم روزگار است انگار. اینجا صفحه شخصی من است و حال و احوالاتم را مینویسم، ازینکه مورد بی مهری قرار گرفتم ناراحتم ولی از آن میگذرم. فراموشش میکنم. ولی دیگر برای منافع عده ای خاص که ماهیتشان برایم آشکار شده است قدمی برنخواهم داشت. زیرا که دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی. همه اینها را نوشتم که آرامشم را حفظ کنم و همچنان در راستای منافع ملی و منافع جمعی با همه بدرفتاری هایی که دیده ام قدم بدارم. ولی این بار با دیدی بازتر، این بار با چشمانی تیزتر و این بار با نگاهی بدبینانه تر به صحبت های افراد که در ظاهر خود را دوست نشان میدهند و در باطن هرچه بتوانند میکنند که به تو ضربه بزنند. هیچ وقت درک نکردند اگر کاری کردی برای همه آنها بوده و براحتی هرجا لازم شود تو را تنها میگذارند و علیه خود جبهه میگرند. من با این درسی که گرفتم ، ازین به بعد بدنبال گسترش روابطم با افرادی خواهم بود که توان اجرا دارند و یا کارنامه شان برایم شفاف است. تلاش میکنم برای احقاق حقوق صداهایی که صدایشان به گوش کسی نمیرسد. من درس بزرگی را از انتخابات انجمن علمی گرفتم. اینکه افراد زیادی فرصت طلب بودند و من فکر میکردم بدنبال منافع جمعی هستند. برای من این انتخابات یک دانشگاه بود، دانشگاهی که درس اخلاق گرفتم، یاد گرفتم هر کس گفت ادعایی داشت اول بنا را بر این بگیرم که توان انجام ادعایش را ندارد. تا توانش را بر من ثابت نکرده حمایش نکنم. یاد گرفتم آدمها چاپلوس هستند، دیدم چاپلوسیشان را ، برایم ثابت شد بادمجان دور قاب چین ها در هر لایه ای هستند، پس امیدم به خودم باشد و خدا وتیمم. بعد از آن به فکر کمک به یک جامعه باشم. چرا که آنها البته نه همه شان موقع عمل پشتت را خالی میکنند. در این بین دوستی هایی هم تقویت شد، و افرادی که حتی فکرش را هم نمیکردم برادریشان را ثابت کردند و دیدم ای کاش زودتر به آنها بجای عده ای دیگر بها داده بودم. خوشحالم که با آنها آشنا شدم و دوستی ام را با ایشان تقویت خواهم کرد. و قدردان حمایت ها یشان خواهم بود. این انتخابات نتیجه اش هرچه باشد، حواشی اش برایم یک دانشگاه بود. یک دانشگاه که الان افراد را بهتر از قبل میشناسم.برای همه هم دوستان و حامیانم و هم دشمنان و خجر از پشت زنانم آرزوی موفقت میکنم.

و در نهایت متاسفم ولی پشیمان نیستم. این درسی بود که باید یاد میگرفتم.

وحید والی

11 شهریور 1400

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *