موازی کاری که با انفعال در هم می آمیزد، نتیجه اش یک چیزی میشود که نه تنها کاری پیش نمیرود، بلکه هر یک از خطوط موازی هم که خواستن خودی نشان دهند و به جلو بتازند، سایر خطوط موازی گردنشان را خرد میکنند تا دیگر از این هوسها نکنند. در جایی که موازی کاری و انفعال با هم قاطی میشود، آنقدر افراد تاثیر گذار را هم خسته میکنند که یا به جایی میرسد که قربانی این بازی ها میشود و از دور خارج میشود و یا در بهترین حالت قبل از قربانی شدن خسته میشود و خود را کنار میکشد و خطوط موازی ازین اتفاق خوشحال میشودند چون باز میتوانند با ادهای اینکه در حال رشد طولی و عرضی هستند مدتی دیگر سرشان در سفره بیت المال باشد و از سمت دیگر اجازه هیچ کاری را به فعالان واقعی ندهند و همیشه هم بهانه هایی مانند خطوط قرمر داشته باشند و هرکس هم خواست کاری کند به او یادآوری کند که پایش را دارد از گلیمش درازتر میکند. این میشود که عملا هیچ کاری انجام نمیشد. این میشود که سال 1315 تصمیم میگیرند بورس را در ایران راه بیندازند، از آن خواستن تا انجام شدن 31 سال طول میکشد و بورس سال 1346 راه اندازی میشود. همین مثال بورس کافی است تا بدانیم چقدر سنگ برای پیش پای دیگران انداختن وجود دارد، آن کسی که همت میکند و کاری پیش میبرد. قلبش برای مملکتش میتپد. دوست دارد کاسبی کنید ولی این کاسبی در راستای خلق ارزش میخواهد باشد. نه فقط پول بیشتر. قبل از اینکه رمق همه فعالان اقتصادی مملکت را بکشیم و دیگر جز پوست و استخوان از آنها نماند و حتی اگر بخواهند هم دیگر نتوانند ، به آنها اجازه بدهید کاری کند. که خیرش برای مردم باشد، برای منافع ملی باشد، برای سربلندی ایران باشد. بقول حسین منزوی:
خيال خام پلنگ من به سوي ماه جهيدن بود و ماه را زِ بلندايش به روي خاک کشيدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پريد و پنجه به خالي زد که عشق ـ ماه بلند من ـ وراي دست رسيدن بود گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظه ديدارت شروع وسوسه اي در من، به نام ديدن و چيدن بود من و تو آن دو خطيم آري، موازيان به ناچاري که هردو باورمان ز آغاز، به يکديگر نرسيدن بود اگرچه هيچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا بهار در گل شيپوري، مدام گرم دميدن بود شراب خواستم و عمرم، شرنگ ريخت به کام من فريبکار دغل پيشه، بهانه اش نشنيدن بود چه سرنوشت غم انگيزي که کرم کوچک ابريشم تمام عمر قفس مي بافت، ولي به فکر پريدن بود
بدون دیدگاه