از بیخوابی هایم زیاد گفته ام. از مدتی قبل که با موزیک همراه شده ام.هر روز که میگذره حس میکنم موزیک را بیشتر لمس میکنم. طوری که با حس میکنم موزیک را میبینم. و تک تک نوت هایش را حس میکنم. نمیدانم بیشتر شما شاید با موزیک ارتباط خوبی داشته باشید، ولی برای من که سالها با موزیک قهر بوده ام و حتی در ماشین رادیو کوش میدادم یا خیلی وقتها حتی یادم میرفت به رادیو هم گوش دهیم.اصلا برایم مهم نبود. ولی حالا از صبح در اتاقم صدای موزیک را میشنوم، در ماشین حتما موزیک میشنوم. و چند شب پیش آنقدر غرق در یک موزیک عربی شده بودم که که شاید بیش از پنجاه بار شنیدم. تک تک نوت های این موزیک را در بدنم حس میکردم. هرکدامشان به یک قیمت بدنم ضربه میزد، آنقدر با شکوه و خاص که هرچقدر گوش دادم نوت های جدیدی در آن پیدا کردم. یادم است از 14 تا 18 سالگی ، چهار سال تمام کلاس گیتار رفتم ولی ذره ای نیاموختم تا جایی که استادم گفت تو از موزیک هیچ نمیدانی پیشنهاد میکنم دیگر پولت را هدر نده، شاید جزو چیزهای خاصی بود که با همه وجود میخواستم بتوانم ولی نتوانستم ولی تلاشم را کردم. الان ولی دیدم از موزیک کلا متفاوت هست، اینقدر حسش میکنم که میخواهم شاید اگر وقتش را داشتم بروم و نواختن یک ساز را از ابتدا یاد بگیرم. تا وقتی موزیک گوش میدهم هم حی میکنم قلبم آرام میگیرد، کمتر تپش قلب دارم. حتی غذا خوردن با موزیک هم حس میکنم لذت خاصی میدهد، جوری که تک تک لقمه ها را با همه وجود حس میکنی و مسیرش را درک میکنی. موزیک دنیایی است که تازه کشفش کردم وخوشحالم تا گوشم خوب میشنود با آن آشنا شدم. حتی اگر نوازنده نشوم ولی تا میتوانم گوش میدهم.
تازه الان فهمیدم حضرت سعدی چه میگفته
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
بدون دیدگاه