مینویسم ازین که از نوشته هایم قضاوت های مختلف هم شود نگرانی ندارم. وقتی تصمیم به نوشتن میگیری دیگر مهم نیست چه فکری کنن. خودت خواستی قسمت هایی از ذهنت را برا برای بقیه برملا کنی و خودت خواستی بنویسی تا بمانی.دفتر خاطراتی که همه میتوانن بخوانندش ، وحیدی که محافظه کار است ولی قسمتهایی از زندگی اش را خواسته یا ناخواسته بر ملا میکند.لذت میبرم ازین کار. گاهی که تنها دلخوشی ام میشود همان نوشتن. نوشتی که با همه وجودم و با سرعت نور به پرواز در می آیم. وقتی مینویسم در برفراز یک اقیانوی بسیار آرام و شفاف در پروازم. دستمهایم را باز میکنم، سرعت باد را روی گونه هایم حس میکنم.اوج میگریرم و باز به مت آب نزدیک میشوم، حتی اجازه میدهم کمی آب به صورتم بخورد. از همان جا خودم را پرت میکنم توی آب.شیرجه میزنم. تا جایی که میتوانم به درون آب شیرجه میرم و برمیگردم بالا. نوازش آب را صدا میکنم روی تمام بدنم. آرام و درحالی که با همه وجود غرق در خوشی و لذتم از خواب برمیخرم. دلم برای پرواز تنگ شده است. حتی همین پروازهای آموزشی، جایی که جنگل و دریا را میبینی، جایی که پیمودنش با قدم زدن ساعتها طول میکشد و تو حس میکنی چقدر از زمان جلوتر هستی. آدمها را از بالا میبینی. همه در حال ارتباط با هم. و حرف زدن. مثل یک نقطه برمیگردی به همان زمین . میروی بین آدمها ، دیدن آدمها برایم لذت بخش است، دیدن حرف زدنشان. گوش دادن به صداشون. به مکالملتشان. درگیری هایی که بینشان هست. نگرانی هایی که مهم است برای همه، نگرانی هایی که برای برطرف شدنشان راه سختی را درپیش دارند، نگرانی هایی که من هم دارم. بین مردم غوطه میخورم. لذت میبرم. همه ما یعتی همه ما هشتاد میلیون با همه مشکلات شخصیمان دردهای مشترکی هم دارید. یمکی دغدغه بیماری یکی دغدعه گشترش کسب و کارش، همه مشکل اعصاب داریم کم و بیش. فورا عصبانی میشوم ولی همه ما با همه اتفاقات زندگی مان دلمان برای ایرانمان میتپد ا زخوشحالی همطونانمان در المپیک این روزها خوشحال میشوم و از شکستش دلمان میشکند. هر حاکمیتی در ما با حالم باشد ولی دلمان برای هم میتپد. جایی به کمکی نیاز داشته داشیم حتی پارک کردن ماشینمان به ما کمک میکنند بدون چشم داشت. من این وطن را دوست داریم با همه بدبختی هایی که میکشم. من عاشق تک تک هموطنانمان هستم. عشق ایران و مناقع ملی اش همیشه دغدغه ام بوده و خواهد بود. من میمانم و میجنگم آخرش هرچه میخواهد باشد. دنیا به همه ما بدهکار است.رایش میچنگم و نمیگذاریم چیزی دل من ، قوت قلبم را و تلاشم را به سخره بگیرید در حد توانانم میجنگم و برای هدف های مشترک از هیج چیز ابایی ندارم حتی جانم. چاز بس که ز خویش ناخوشیها دیدم
با خویش چو بیگانه بجنگ آمدهام
تا دیو فکنده دام افتاده بدام
تا نفس گشاده کف بچنگ آمدهام
بدون دیدگاه