امروز شنبه هست، آواخر آبان ، موقیعی که باید حقوق ها پرداخت شود. میدانم چقدر از شرکت ها هستند که توان پرداخت حقوق را ندارد و شرکنده همکارانشان میشوند. میدانم که بسته حمایتی دولت و حمایت های شبیه اینها فقط برای این است که نشان دهند کاری میکنند ولی در عمل ندیده ام برای شرکتی اتفاق مثبتی افتاده باشد. از حدود دو ماه پیش که اینترنت، آن رسمیت خودش را از دست داد و هر روز گرفتار بازی جدید میشود. و تقریبا کسب و کارهای کوچک نابود شده اند و آنهایی هم که سرپا هستند با هزار مصیبت دارند تلاش میکنند فقط بمانند که بتوانند حقوق همکارانشان را پرداخت کنند، خیلی چیزها عوض شده است. دیگر وقتی دولتمردان حرف از اقتصاد دیجیتال میزنند، حتی عصبانی هم نمیشنویم و با یک لبحند از کنار آن میگذریم. شما اصل و اساس اقتصاد دیجیتال که اینترنت هست را نابود کردید و حالا انتظار دارید شرکت ها بمانند و بجنگند. من وطنم و کشورم همیشه برایم بالاترین اولویت را داشته است، برای کشورم بسیار بلاها بر سرم آمده است ولی آخ نگفتم. ماندم و جنگیدم . ولی وقتی میبینی که عده ای که اصلا انگار ایران برایشان مهم نیست، شب میخوابند و صبح بخشنامه میدهند و مصاحبه میکنند و کمر به بستن کسب و کارها کرده اند و انگار هدفشان هم جز ناامید کردن مردم نیست. دیگر چه میتوانم کنم؟تبدیل به یک دور باطل شده است. برویم با این و آن مذاکره کنیم. متوجه شان کنیم که بودن کسب و کارهایی که بر مبنای تکنولوژی هستند مهم هستند، عده ای مسولین را هم با خود همراه کنیم، بعد بواسطه این مسولین نابود شدن کسب و کارمان را چند ماه به تعویق بیندازیم. بعد از چند ماه دوباره این دور بار باطل تکرار شود.اخر یک آدم چقدر توان دارد که دائما مشکلات کسب و کارش را حل کند، به فکر پیشرفتش باشد، و از آن طرف هم گرفتار یک دور باطل باشد.و دوباره بگردد سر خط اول. گاهی فکر میکنم امثال من دیوانه هستند. هرچقدر میخواهم به خودم بقبولانم که اینجا هیچ علاقه ای به رشد و پیشرفت کشور وجود ندارد و همه ، حالا کلمه همه که قطعا اشتباه است، ولی کلمه خیلی ها از مقامات درستتر است. اصلاح میکنم، خیلی از مقامات فقط به فکر این هستند روزشان شب شود. و برای ادامه کشور هیچ برنامه ای ندارند و اگر کسی هم بخواهد طبق یک برنامه پیش برود، برایشان هیچ اهمیتی ندارد. مثلا اقتصاد دیجیتال ، فقط یک مفهمومی است که شنیده اند. بارها برایم پیش آمده جایی که حرف از اقتصاد دیجیتال میزنیم، ذهنشان به سمت فروشگاهای اینترنتی میرود. در این وانفسای که نفسمان به شماره افتاده است و تقریبا هیچ امیدی را نمیبینیم.چطوری باید امید و انگیزه یک شرکت باشم.چطور باید به آنها بگویم ما میتوانیم. واقعا آدم کم می آورد.از همه قصه های تکراری درباره اینماد و مدود شدن درگاه های پرداخت و مسدود کردنشان گذشتم. در نهایت برای وطنمان هنوز هستیم. ولی نه امید داریم و توان. دارم به شرکت هی فکر میکنم که این آخر ماهی شاید برای پرداخت حقوق ها به مشکل برخورده اند و چه دارند که به همکارانشان بگویند. تازه باید به آنها بگیوند شرایط دارد بدتر هم میشود.
بدون دیدگاه