سپید موی


  • بعضی قسمت های این متن ممکن است فیلم father را اسپویل کند

قبلا کفته بودم یا کار میکنم یا اگر کار نکنم میخوابم، ولی این بین گاهی فیلم و سریال هم میبینم و کتاب ،اغلب صوتی. یا یک سری به مقالات توی حوزه کاریم میزنم.

امشب فیلم Father  رو دیدم و تک تک سکانهاش برای من یه حس تکاندهنده داشت، حتی اینکه آنتونی هاپکینر حتی توی فیلم هم اسمش آنتونی بود، دنیایی از مفهوم پشت این انتخاب اسم بود. ماجرای پیری و زوال عقل و آلزایمر و برخورد دخترش با این مقوله.

چقدر به هر دو طرف حق دادم، فرزندی که میخواهد زندگی کند و پدری که نیاز به کمک دارد ولی در نهایت هر چه میکند که از پدر مراقبت کند نمیتواند و در نهایت به خانه سالمندان سپرده میشود و پدر ناگهان بخود می آید که حس میکند هیچ از او نمانده و اشکش سرازیر میشود.و سراغ مادرش را میگیرد.

متولدین دهه 60 در ممکلت زیاد داریم و هرچقدر سنشان بالا رود دجار بیماری های مختلف میشوند، از نظر بیزنسی باید به فکر آماده کردن خانه های سالمندان برای این قشر که ما هم جزیی از آن خواهیم بود باشیم، و از طرفی عواطف و احساسات بین خانواده چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن گدشت ، شرایط زندگی برای سالمندان سختر شده و اگر حمایت های لازم را از آنها انجام ندهیم چه بسا نوبت ما هم که شد حتی کسی نیست هوای ما را داشته باشد مخصوصا با این سیاست فرزند نیاوری که من هم موافقش هستم و یا سیاست تک فرزندی که وجود دارد.

جمعیت ما به سمت پیری میرود، و بیماری های مختلف مثل آلزایمر هم زیاد تر شده است، سالمندان ما طبیغی است قدری رفتارهای کودکانه از خود نشان دهند و کل کل کردن با آنهاسخت باشد.ولی پدرت هست، مادرت هست،نمیتونی بیتفاوت باشی.تا مینوانیم قدر سالمندان و پدر و مادرهایمان را بدانیم و برای آنها که دارفانی را وداغ گفته اند طلب آمرزش و مغفرت کنیم.این مساله و رسیدکی به سالمندانی که توان نگهداری از خود را ندارند هنوز به یک معضل تبدیل نشده است، موقعی معضل خواهد شد که ما دهه شصتی ها که انفجار جمعیت بوده ایم اگر از پراید و آتش سوزی و هر بدبختی دیگری جان سالم بدر بردیم، ویا از داروهای شیمیایی و هزاران کوفت و زهرمار دارویی که داریم استقاده میکنیم باز هم زنده ماندیم، کجا باید اسکان شویم. فکر کنم بهترین راهش تبدیل دانشگاهای خالی به خانه سالمندان است. چون تصورم این است آنقدر دیگر دانشجو نداشته باشیم و دانشگاهها خالی از سکنه شود و با حال این وضع نزارمان باید در صف سوپ و فرنی بایستیم مثل همان دوران دانشجویی.

در نهایت عرضم این است قدر جوانیتان را بدانید،لذت ببرید. با سالمندان مهربان تر باشید و بدانید ناگهان  چشم بر هم میزنید میبینید پیر شده اید و حتی چه بسا  آلزایمر گرفته اید، به قول استاد شهریار

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *