انتظار


هیچوقت انتظار نداشتم که اکسی مراقبم باشد یا نگرانم باشد. همیشه به خودم این حق را دادم که نگران بقیه باشم، ولی اگر کسی نگران من نباشد، آزرده خاطر که نمیشوم هیج حتی ته دلم خوشحالم که مزاحم دیگران نشده ام. نزدیکانم این رفتارم را گاهی خودخواهنه تلقی میکنند ولی میخواهم همه بدانند، واقعا دوست ندارم کسی بخاطر من دردی بکشید، شب بیدار بماند بخاطر مریضی ام. یا برایمان حرف های خوب بزند. برعکس خودم حس میکنم باید برای بقیه حتی اگر نشناسمشان هم تا میتوانم مفید باشد، اگر از نزدیکانم، شریکانم، همکارانم، خانواده ام باشند که دیگر اگر تمام وقت هم در حال سرویس دهی به آنها باشم ذره ای آزرده نمیشوم. من حس میکنم فقط در این کار تا اندازه ای خوب بودم، و اگر فردی بواسطه من دجار مشکلی شود و یا حتی ذره ای سختی برایش ایجاد شود ، فورا خودم را کنار میکشم از زندگی اش. ازین که اسباب زحمت باشم متنفرم. میخواهم با همه وجودم خدمت کنم ، میخواهم برای بقیه مثبت باشم، میخواهم همانی باشم که دوست دارم باشم.شاید بیشتر اوقات نتوانم همانی باشم که میخواهم،شاید نتوانم بروز دهم ولی سعی میکنم آنی باشم که از من انتظار میرود شاید دردهایی هم بکشم شاید بیشتر اوقات اوضاع بر وفق مرادم نباشد از نظر روحی و روانی ولی مهیشوم همان که باید باشم. خیلی چیزها را برای خودم در نطفه خفه میکنم. نه برای جلب نظر دیگران که برای اینکه دوستشان دارم و میخواهم مفید باشم. سالهاست نخواسته ام همه را از خخود راضی نگه دارم، میدانم نمیشود، بیزنس به من یاد داد نمیشود همه را از خود را راضی نگه داشت. ولی میتوام در راستای منافع جمعی قدم برداشت که . من میخواهم همانی باشم که در راه منافع جمعی قدم بر میدارد، حتی اگر جایی حق خودم تضییع شود. حتی اگر اعصاب و روانم به حدی به هم بریزد که مجبور باشم دارو مصرف کنم یا حتی حمله های عصبی را تحمل کنم، ولی همه شان برای یک هدف بزرکتر است، من، من خودم به تنهایی چه ارزشی دارم که بخواهم بخاظر آن کسی را بیازارم. یا حقی را پایمال کنم برای خواسته ام. من میخواهم خوشحالی بقیه را ببینم خوشحالی حتی آنهایی که از من متنفرند. من میخواهم بیزنس کنم میخواهم دنیا را تغییر دهم ، من تیمم برایم با ارزش است، خیلی با ارزش. نمیخواهم هیچ صدمه ای به آن بزنم. حتی اگر با قربانی کردن خودم باشد، با نادیده گرفتن نیازهای خودم باشد. بقیه خوشحال باشند. من از خوشحالی بقیه خوشحالم. قیمتش اگر فقط خودم باشم میپردازم. بدون فکر کردن. چون فکراهایم را قبلا کرده ام. باورهایم در من شکل گرفته. شاید گریزی بزنم دلم تنگ شود برای خودم بودن، ولی خودم هم انگار همینم که هستم. دیگر شاید دیر شده برای پرداختن به خودم، خواسته هایم. احساساتم .من همینم که هستم. غلط یا درست. رعد و برق وسط تابستان حالم را خوب کرده است. آماده ام برای هفته ای جدید و همه چالش هایش.

شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ

تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا

ای صورت هر شادی اندر دل ما یادی

ای صورت عشق کل اندر دل ما یاد آ

بیرون پر از این طفلی ما را برهان ای جان

از منت هر دادو وز غصه هر دادا

ما چنگ زدیم از غم در یار و رخان ما

ای دف تو بنال از دل وی نای به فریاد آ

ای دل تو که زیبایی شیرین شو از آن خسرو

ور خسرو شیرینی در عشق چو فرهاد آ

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *