نمیدانم


امروز صبح ویدئویی از یک خواننده در صفحه اینستاگرامم منتشر کردم که در آن میگفت، من تا اینجای زندگی ام همه تلاشم را کرده ام و هرجا هم زندگی ام متوقف شود اعتراضی ندارم. و خوشبحال آنهایی که توانسته اند کاری کنند من که هیچ کاری جز ساختن و اجرای چند ملودی نکردم. مطلبم ازین ویدئو این بود که افرادی که در جامعه تاثیر گذار هستند هرچه بیشتر تلاش کنند بیشتر به این نکته میرسند که انگار هیچ کاری نکرده اند و انتظارشان همیشه از خودشان بیشتر بوده است، مثل همانی که میگفت آنقدر خواندم که فهمیدم هیچ نمیدانم. این حرفها همان است که شاملو هم میگفت که زندگی ای داشتیم ، مصرف کردیم و هیچ نکردیم. درحالی که بزرگترین آثار ادبی را خلق کرده است. زندگی همین است، میدانی که باید بجنگی و هرچه بیشتر بجنگی انتظارت از خودت بیشتر میشود، خانم جوانی امروز با من تماس گرفت، گفت احساس میکنم هرچه در زندگی تلاش کرده ام به جایی نرسیده ام و مرتب ازین شاخه به آن شاخه پریده ام و الان فکر میکنم هیچ امیدی ندارم، به او گفتم معنی زندگی همین است، از او پرسیدم دیدم اتفاقا هم به زبان انگلیسی مسلط است و هم در استفاده از اپلیکیشن های مربوط به کارهای گرافیستی تسلط دارد ولی باز احساس میکند هر چه تلاش کرده است نتیجه ای نداشته است. گفتم دخترم این بازی زندگی است، اگر از دانش و مهارتی که داری استفاده نکنی همیشه تو را به گوشه رینگ میراند و تا میتواند به تو ضربه میزند، این تو هستی که باید یک جا جلوی ضربه اش را بگیری یا به آن جا خالی دهی، و شروع کنی به مبارزه کردن با آن. گفتم به اینکه چه بود و گذشت فکر نکن، از همین الان ، همین لحظه تصمیم بگیر، برای رسیدن به حقت تلاش کنی، هیچ کس را جز خودت مقصر اتفاقات زندگی ات ندان. با دنبال مقصر گشتن و یا حتی محاکمه دائم خودت چیزی بدست نمی آوری فقط بیشتر از قبل فرصتهایت را میسوزانی، نگران نباش فردا چه میشود، در همین لحظه با همه وجودت برای بهتر شدن خودت و برای کسب جایگاهی که دوست داری در آن باشی تلاش کن، یا به مطلوبت میرسی یا برایش همه تلاشت را کرده ای. فرقی ندارد در چه سن و سالی هستی، همین که خودت را شناختی، و همین که خودت را آماده جنگیدن کردی و لباس رزم را پوشیدی ، تو دیگر یک آدم دیگر هستی، از شانس حرف زد، میگفت من شانس ندارم گفتم شانس در خانه کسی را میزند که بدنبال موفقیت باشد، افرادی که خود را بدشانس میدانند حتی اگر اقبال خوشی هم به آنها رو کرد، به آن توجه نمیکنند چون باور دارند بدشانس هستند، برایش مثالی زدم، پدر بزرگم خدا بیامرز فردی عالم بود، میگفت روزی یک فرد به یکی از علما رجوع کرد و گفت من آدم بدشانسی هستم و هیچ اقبالی به من رو نکرده است جز بدبختی و بیچارگی. آن فرد عالم هرچه به او گفت که ناامید نباشد گوشش بدهکار نبود، مرد قصه ما هر روز از روی پلی میگذشت، فرد عالم برای اینکه دل او رو خوش کند، چند کیسه پول روی پل و در مسیر او قرار داد، فرد وقتی به پل رسید پیش خودش گفت، کوران چگونه ازین پل عبور میکنند، شاید من هم یک روز کور شدم، این بار چشم بسته از روی پل بگذرم ببینم میتوانم یا نه، فرد چشمانش را بست و کیسه ها را ندید و به آن سوی پل رسید بدون آنکه نصیبی از آن کیسه ها ببرد. واقعیت شانس هم به گمان من همین است، اگر خود را همیشه بدبخت و مفلوک ببینی، حتی اگر شانسی هم به تو رو بیاورد آن را نخواهی دید. ولی اگر فردی باشی که همیشه با چشمانی تیزبین بدنبال موقعیت ها باشی، از ناخوش اقبالی ها هم برای خود پلی میسازی و درجا نمیزنی. مهم این است خودت بخواهی، مهم این است خودت را درک کنی و مهم این است به انرژی نهفته در خودت باور داشته باشی. آنگاه تو همان فردی هستی که میتوانی در دنیا تغییری ایجاد کنی.

آن فرد خواننده را دوستان به من گفتند، در حق عده ای جفا کرده است. من نمیدانم و نمیشناسمش، صرفا حرفی که زد باب طبعم بود و منتشر کردم. که بعد از اینکه دوستان نزدیک از من خواستند، آن را حذف کردم. برای این که نه قضاوتش کنم و نه دیگران قضاوتش کنند.

دست اگر چون موج شویی از عنان اختیار

می توانی در دل دریا کمر را وا کنی

چون صدف گنجینه گوهر ترا صائب کنند

رزق خود دریوزه گر از عالم بالا کنی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *