سنگ


همه بر تو میتازند، دست یاری به سمت کسی هم دراز کنی، دستت را داغ میکنند و مهر سنگی ای به قلبت میکوبند. تو تلاش میکنی آنچه را صلاح میدانی انجام دهی ولی صبر تو هم حدی دارد. گاهی آنقدر عصبانی میشوی که میخواهی به همه چیز لگد بزنی.

اقتصاد خصوصی و شرکت های خصوصی ارج‌ و قرب ندارند، هرکس به هر طریقی بتواند سنگ می اندازد، با سنگ میزند. هر چقدر هم شالوده ات را محکم بسازی باز سیل های ویرانگر به قصد تخریبت کم نمیگذارند.

تو تلاش میکنی کسب و کارهایی را بگردانی، در حد توانت چه مستقیم و چه غیر مستقیم شغل ایجاد کنی، ولی مستقیم و غیر مستقیم به تو فشار می آورند. چقدر خم به ابرو نیاوری. چقدر تحمل کنی. گاهی واقعا حس میکنم برخی از حضرات کارآفرینی کردن را ناپسندیده میدانند. من میدانم که ناامیدی ممنوع است، من میدانم که باید همه کمک کنند واقتصاد کشور را به جلو برانند. ولی من احساس میکنم در کشورم برای ایجاد کسب و کار و توسعه اش برخلاف توصیه بزرگان، کسی ارزشی قائل نمیشود.

هرچقدر تلاش میکنی که بسازی، خرابش میکنند. بارها از شدت خشم خواسته ای قید همه چیز را بزنی، ولی باز چیزی درون وجودت آرامت میکند، گاهی لبخند میزنی و میگویی من برای وطنم کار‌میکنم، من کار میکنم روزی حلال کسب کنم و در خدمتت کشورم باشم، اینکه عده ای همیشه سر ناسازگاری دارند را باید برای هدف بزرگتری تحمل کنم. ولی چقدر؟ مساله برایم واقعا این است که تا کی باید تحمل کنم؟ تا همیشه؟ اینطور اگر باشد باید صرفا درگیر چالش های غیرمنصفانه ای باشم که برایم ایجاد میکنند،باید مرتب درگیر اینجا و آنجا باشم. با این و آن سر ‌‌کله بزنم. نمیدانم شاید کسب و کار داشتن در ایران همین باشد. ولی یادمان باشد وقتی اینقدر کسب و کارها گرفتار موضوعات و‌مسائل جانبی باشند، فرصت و قدرت توسعه‌ و نوآوری از بین میرود. اقتصاد دانش بنیان نیاز به حمایت دارد نه سنگ پراکنی! من میخواهم باشم اگر بگذارند.

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *