این روزها که از همیشه خسته تر هستم، به عقب نگاه میکنم ببینم جایی را اشتباه رفته ام. این که همه توانم ، همه روزهایم را بیشتر از هرچیزی به کار اختصاص دادم اشتباه بوده است یا نه. اینکه هدفم صرفا کسب درآمد نبوده ، کار درستی بوده یا اشتباه کرده ام. زیاد فکر کردم، دیدم من همین هستم. هرچند بار هم به گذشته و به عقب برگردم باز هم همین کارها را میکنم. شاید با تجربه بیشتر. شاید آینده نگرانه تر. از هیچ کارم پشیمان نیستم. شاید تنها جاهایی که الان میدانم اشتباه کرده ام، ولی به خودم حق میدهم که در آن موقع که این اشتباهات را مرتکب میشده ام حق داشته ام، میدان دادن به به افرادی بوده است که فکر میکردم میتوانند از عهده کاری برآیند ولی در نهایت فهمیده ام که اشتباه میکرده ام. نتیجه اش این بوده است که توانسته ام تخم مرغ هایم ررا در یک سبد نچینم، برآیندش این بوده است که توانسته ام کسب و کارهایم را گسترش دهم، ولی اشتباهم جایی بوده است که باید در انتخاب برخی افراد دقت بیشتری میکردم. نه به این خاطر که آنها بد بوده اند به این دلیل که وظیفه ای سنگین تر از توانشان را بر آنها تحمیل کردم و در نهایت نتیجه آنی نبوده که به نفع همه باشد. شاید این چیزها را حتما باید تجربه میکردم تا یاد بگیرم. شاید هیچ راهی برای اینکه بدون انجامش نتیجه اش را بدانم نبوده و شاید هم من باید بیشتر توجه میکردم. مهم برای خودم این است که میدانم هیچ کس را نباید مقصر بدانم جز خودم. باید بدانم که هنوز امروز ابتدای آینده است. تمرکزم را بیشتر کنم. بیشتر مواظب میدان هایی باشم که واگذارشان میکنم و از آدمها بیش از توانشان انتظار نداشته باشم. این انتظار بیش از حد از آدمها بعضی جاها هم باعث شده استعدادهای افراد را بهتر بشناسم. خودشان هم بهتر بشناسند. ولی در مجموع حس میکنم کمی کمتر از آنچه حس میکنم میتوانند باید از آنها بخواهم. این برای همه مان بهتر است. ولی اخرش بدانم خودم مسول همه اتفاقاتی هستم که پیش می آید. چشمانم را باز تر کنم و حواسم را جمع تر.
بدون دیدگاه