بیزنس هم مانند هر فعالیت دیگری چم ها . خم ها و فوت های کوزه گری خودش را دارد، در طول مسیر جاهای پیش می آید که در شب مجبوری حرکت کنی و چرغت را هم خاموش کنی و ناگهان به یک پیش تند میرسی، اگر کاروزریده باشی، این میشود هنرت که بدون صدمه دیدن کسب و کارت ازین پیچ عبور کنی، پیچ را رد کرده ای و در هزینه ها هم صرفه جویی کرده ای و یک مهارت جدید هم به تو اضافه شده. اگر خوب نتوانی فرمان را بچرخانی و صدمه ببینی، میشود حماقتت که که چرا چراغ ها را روشن نکرده بودی. هرچقدر میزان خسارتت بیشتر باشد میزان حسرتت هم بیشتر است. لزوما هم به این معنی نیست که حتما باید چراغ ها را روشن کنی، گاهی اوقات همان خاموش بودن چراغ ولی مهارت بیشتر را شرکتت لازم دارد و گاهی اوقات انتخاب یک راه طولانی تر و بدون عبور از آن پیچ را تا با اطمینان بیشتری پیش بروی. گاهی اوقات هم باید از همان پیچ عبور کنی ولی درست در زمان درستش چراغ را روشن کنی. اینطوری هم تا حدی هزینه ات را کم کرده ای، هم باز مهارتت را افزایش داده ای و هم تبه مقصد رسیده ای. بیزنس کردن آن هم در ایران دوتااصطلاح رایج دارد، میگویند، چراغ خاموش کار کن، یا چراغ روشن کار کن، از قدیم هم خیلی از شرکت ها دو تا دفتر داشته اند، یکی را برای مالیات ارائه میکردند و یکی را سود و زیان واقعی اشان را. از همان اول نمیدانستم چرا مردم تمایلی به پرداخت مالیات ندارند، چرا باید چراغ خاموش حرکت کنند، اینکه اصلا مالیات صرف چه چیزی میشود بحث دیگری است ولی اینکه با پرداخت مالیات است که میتوانی به خودت هویت ببخشی هم بحث دیگری است. یک فردی که هر سال مالیاتش را به موقع پرداخت کرده، بدون شیله، پیله . همیشه هم قدعلم کرده است که اینقدر کار کرده ام اینقدر هم مالیات داده ام. ولی دیگری مانند فیلم”مردی که موش شد” باید همیشه گردنش کج باشد و خود را بدبخت نشان دهد که میخواهد مالیات ندهد. برای من شفافیت عملکردم همیشه مهم بوده است، حتی الان که به ناحق مالیات عده ای دیگر را بر دوش من انداخته اند، باز هم پرداخت میکنم، آنهایی هم که در جاده ای هموار چراغشان را خاموش کرده اند که مالیات مچشان را نگیرد خیلی زود در دام می افتند و مطمئن باشند باید همه مالیات عملکردشان را پرداخت کنند.داشتم از چالش های بیزنش میگفتم، مالیات هم همیشه یکی از چالش ها البته بوده است و فکر میکنم بخاطر همین وسط نوشته من ظاهر شد، هنوز هم فکر میکنم یکی دیگر از چالش های مهم اتحاد رقبا است، یعنی من منفعتم را در منفعت همه رقبایم ببینم. اگر جایی حس کردم فرصتی برای زرنگ بازی است و پایمال کردن حق بقیه این کار را نکنم. چیزی است که این روزها هم زیاد میبینم . مذاکره های پشت پرده.، رانت، فساد. خودمان را گول نزنیم ، خیلی ها دوست دارند از رانت استفاده کنند. همین ها میشود آفت هر اکوسیستم و کسب و کاری. چند صباحی را با خیال خام از رانت استفاده میکنند و بعد جایی که فکرش را نمیکردند،چوبش را بد میخوردند. رشد و توسعه کسب و کار هم که نیاز دایمی هر کسب و کاری است، اگر بهترین شرایط را هم داشته باشی و درست پیش نروی ممکن است مانند نوکیا درس عبرت شوی. در همه این چالش ها اولویت باید اصل بیزنس باشد، باید پیش بردن و رشد بیزنس مهم تر از هرچیزی باشد، برخی ها بیزنس را با بنگاه خیریه اشتباه میگیرند، خیریه بجای خودش بیزنس هم بجای خودش . بیزنسی متکی بر سرمایه های انسانی متعهد که اولویت اولشان بیزنسی باشد که در آن هستند میتواند به بالاترین جایگاهها برسد و بیزنسی که در آن عده ای جمع شده اند که فقط میخواهند تایم کاری شان را پر کنند هم میتواند از عرش به فرش سقوط کند، زیرا که منابع انسانی بزرگترین دارایی هر شرکت و سازمانی است، و این بزرگترین و مهمترین باید همیشه تشکیل شده از متعهدترین و بهترین افراد باشد.اگر روح تعهد سازمان دچار خللی شد، اگر شایعه پرداکنی در سازمانی باعث ایجاد اختلال در آن شدباید بدون فوت وقت با افراد خاطی برخورد شود وگرنه همین ها آفت میشوند و این سم مهملک حتی میتواند سازمان را از پای در آورد. متعهد ها و کسانی که کارهای سخت را انجام میدهند و کسانی که همیشه خلاقانه به شکوفایی بیزنس کمک میکنند همیشه جایگاه خاصی هم دارند.جمله قبلی ام را اینطور بگویم سرمایه های انسانی متعهد و پرتلاش باارزشترین دارایی هر سازمانی هستند. بدبترین سازمان هم سازمانی است که نتواند افراد متعهد و کلیدی اش را شناسایی کند و مانند بقیه با آنها رفتار کند و باعث سرخوردگی آنها شود.
بدون دیدگاه