تکرار تو هیچ وقت تکراری نمیشود. هرچه ببینمت، هرچه بشنومت،هرچه با هم قهر و آشتی کنیم. هرچقدر در چشمانت زل بزنم، هرچقدر به حرفهایت گوش بدهم، هیچ کدامشان هیچ وقت تکراری نمیشوند. تو همیشه برای من رنگ بوی تازه ای داری، تو همیشه برای من یک بهار جدید هستی.
و من غرق تو میشوم، بدان آنکه بدانم، ساعت ها به تو فکر میکنم. گاهی آنقدر در فکرت فرو میبرم که یادم نمی آید با بقیه از چه حرف زدم. ذهن من مدام تو را تکرار میکند. تکراری که هیچ وقت تکراری نمیشود.
من عاشق مدام تکرار شدن تو هستم. فقط تو میتوانی اینطور مرا مسحور کنی، فقط تو میتوانی از همه این تکرارها خاطرات جدید بسازی. تو نمیدانی داشتن تو چه حالی است.
تو برایم نم نم بارانی، بوی کاهگل نم زده میدهی، بوی زندگی واقعی میدهی، تو برایم بوی ماندن میدهی. و من میمانم و خاطراتی که هیچ کدامشان با اینکه هی تکرار میشوند ولی تکراری نمیشوند.
اصلا میدانی چیست من تکرار را دوست دارم. تکراری که تو دائم در ذهن من پرسه بزنی، وقت و بیوقت به یادت باشم. من عاشقانه فصل مشترک کتابهای زندگی مان را از اول تا اینجا وریق میزنم و دوباه از اینجا تا اولش را باز هم ورق میزنم، هرچه میخوانمت سیر نمیشوم. من عاشق این کار تکراری خودم هم هست که همیشه این فصل را ورق بزنم و بیصبرانه منتطرم باز هم صفحات جدیدی به این فصل اضافه شود. اصلا میدانی تو در من زندگی میکنی. آری به گمانم بهترین تعبیر همین است که بگویم تو من تا ابد زندگی میکنی.و من لحظه لحظه این زندگی که تکرار مکرر تو و خاطرات توست را میپرسم حضرت یار.
آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم
وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم
کوبیم ما بیپا و سر گه پای میدان گاه سر
ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم
بدون دیدگاه