گاهی اوقات هم مجبوری تصمیم سخت بگیری، شاید تصمیمی که میگیری برایت تلخ هم باشد، ولی چاره ای نداری. باید منافع جمعی را در نظر بگیری. در شرایطی بسر میبریم که همه برای کسب و کارها شمشیرشان را از رو میبندند. هرچقدر هم پوستت کلفت باشد، باز هم یک جایی چاره ای جز تسلیم نداری. مگر چقدر میتوانی پنجه در پنجه آهن بیندازی و جان بکنی. به عقب نگاه میکنی میبینی همه تلاشت را کرده ای که بسازی و بسازی. ولی گاهی نتیجه تلاشهایت مطابق انتظارت نبوده است. چالش های لاینحلی را میبینی که عده ای دیگر کم فروشی کرده اند ولی تو تاوانش را داده ای و تاوانش را میدهی.از کشتی گرفتن با تیرآهن زنگ زده خسته میشوی. گاهی به جایی میرسی که عطای خیلی از چیزها را به لقایش میبخشی. کم نمی آوری ولی تصمیم میگیری روشت را عوض کنی. تصمیم میگیری راه دیگری را در پیش بگیری. حالت مثل همیشه نیست، عصبانیت و حتی بغض بر تو چیره میشوند. این بار هم میمانی و همه وجودت را در طبق اخلاص میگذاری. کم آوردن در مرامت نیست، ولی تغییر استراتژی و تغییر روش آن هم چابک، قطعا راهکاری است که همیشه رویش حساب میکنی.تا کی پنجه در پنجه آهن؟
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن
بدون دیدگاه