چه حس و غریب و عجیبی دارد وقتی فردی حس عجیب و غریبی را به تو داشته باشد. غریبی و غربت باعث میشود غریب باشی، حتی برای آنهایی که برایت مهم هستند. حتی برای آنهایی که حس میکنی عمری است میشناسیشان یا عمری با آنها گذرانده ای، میدانی توجه نکردن به همه ابعاد زندگی شاید دلیل همه این تله پاتی های عجیب باشد. زندگی بجز کار ابعاد دیگری هم دارد. شاید من نتوانستم در همه ابعادش رشد کنم. یا حتی بشناسمش ولی هر کس دستش میرسد، بداند که غافل شدن از همه ابعاد زندگی گاهی باعث از بین رفتن روابطی عمیق میشود که همیشه رویش حساب میکردی، رابطه انسانی که بخاطر رفتارهای خودت از بین بردی اش. و شاید هم حقت باشد که تصویرت در ذهن دیگران تغییر کند. آدمها دوست دارند تصویرشان در ذهن عزیزانشان، عزیز باشد. ولی گاهی هم باعث میشوی عزیز باشی ولی نه آنقدر که فکر میکنی. اینها هم همان بازیها و جنگهای زندگی است.ولی مهم این است اگر فهمیدی چنین شده، دست از تلاش برنداری و سعی کنی، باز آرام آرام همه چیز را اصلاح کنی. باز تلاش کنی که به جز جنبه کاری زندگی ایت، جنبه های دیگر زندگی را هم با چشمان باز ببینی ، همه عزیز هستند. همه خوب هستند. این چیزی است که طی سالها فهمیده ام. ذات همه مهربان و نوع دوست است. این تو هستی که باعث میشوی ذهنیت آدمهایی که دوستت دارند به تو چگونه باشد. بالاخره اگر برای چیزی تلاش نکنی بدستش نمی آوری که. اگر در روابط انسانی هم مانند کار تلاش کنی، لنگان لنگان بالاخره به مقصد میرسی.ارتباطات که با آنهایی که دوستشان داری وقتی ضعیف میشود دلها از هم دور میشود. و این چیزی نیست که تو بخواهی. باید درستش کنی. هرطور شده. تلاشت را بکن. میتوانی.
همیشه پیشهٔ من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغولِ کارِ خود باشم
بُوَد که لطفِ ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسارِ خود باشم
بدون دیدگاه