دورهمی های فامیلی ، هم اگر شرکت نکنی دلت برایش تنگ میشود، هم نمیدانی درباره چه باید حرف بزنی، هم نمیشود حرف نزنی. فکرمیکنم آنقدر بیست و چهار ساعته کار کرده ام که در این جمع ها نمیدانم چه بگویم. کاش بحثشان سمت اقتصاد برود احتمالا بتوانم همراه شوم. ولی درباره فامیل ها و خاطرات نمیدانم چه بگویم، خیلی خاطراتی که ظاهرا من هم بوده ام انگار یادم رفته است، یا فهمیدم چند از فامیلهایمان ازدواج کرده اند، مبارک باشد. چه زود بزرگ شده اند، سالهاست ندیدمشان. درباره عمل بینی هم نمیدانم چه بگویم. ظاهرا قبل از عمل سه بعدیش را دکتر نشانت میدهد که با خیال راحت بدانی بینی ات چه شکلی میشود و بعد زیر تیغ بروی. آها بحث رفت سمت طلا من نظرم را گفتم اگر قصدشان سرمایه گذاری است بهتر است طلای بدون اجرت خریداری کنند. ولی ظاهرا دزدها به خانه یکی از آشنایان حمله کرده اند و طلاهایشان را برده اند. درباره اجاره خانه و قیمت مسکن هم اطلاعاتم خوب است. ولی انگار خیلی حوصله اش را ندارم وارد بحث شوم. اینجایش را دوست داشتم از قدیم میگویند از دهه هفتاد که همه چیز ارزانتر بوده است. ساندویچ صد تومن. مانتو پنج هزار تومان. درباره پت هم اطلاعاتم خوب است، گربه ها آرام هستند و لوس، من خیلی دوستشان دارم. بچه بودیم پول تو جیبی مان میگویند ده تومن بوده تا صد تومن، همه چیز میخریدیم تازه پول هم اضافه می آوردیم، اولین حقوق یکی از فامیل چهارهزار و دویست تومن بوده و سکه هزار تومان. چند نفر چند نفر درباره موضوعات مختلفی صحبت میکنند، من هم هی همکلام میشوم، هی خودم را کنار میکشم. ولی تهش این جمع ها را دوست دارم. اینکه خانواده و فامیل را ببینم، لبخندشان و خنده هایشان را شاهد باشم. در این جمع هم مثل همه جمع ها همه یک زمین داشته اند که اگر نفروخته بودندش و تا الان بود، خیلی پولدار میشدند. این تیکه آخر را فکر کنم شما هم همیشه میشنوید در جمع ها نه؟ خوشحالم که دور هم خوشحالند. منم خوشحالم.
بدون دیدگاه