داشتم به این فکر میکردم که چقدر خوب است انسان خواب شبانه آرامی داشته باشد. دیشب بعد از سه شب متوالی که نخوابیدم، تاحدی توانستم بخوابم. و بابت این خواب واقعا شکر گذارم. نعمت خواب چیزی است که تا از دست ندهی اش قدرش را نخواهی دانست. سالهای سال قبل که راحت میخوابیدم یادم هست حتی اگر خانه بودم ظهرها هم میخوابیدم. یاد آن روزها گاهی می افتم که چشمانم راحت بسته میشد و خوابی عمیق و آرام داشتم. حدود دو سال پیش که بیخوابی امانم را برید و در کلینیک خواب بستری شدم متوجه شدم که مدتها است اصلا خواب عمیق، همان چیزی که با عنوان REM از آن یاد برده میشود نداشته ام. تقریبا از کودکی خاطرم هست که مشکلات خواب داشتم ولی بغرنج نبود، مثلا هیچوقت نمیتوانستم در اتاقی که تاریک نباشد یا افراد در حال صحبت باشند بخوابم و همیشه باید محیط کاملا تاریک و آرام باید میبود. هنوز هم همینطور است ولی فرقش این است آن موقع با فراهم کردن این شرایط میتوانستم بخوابم و الان بسیار سخت تر شده. مرتب یاد کتاب” وقتی نیچه گریست” و آن تیکه اش که نیچه هم مشکل خواب داشت و در استفاده از داروی خواب هم زیاده روی میکرد می افتم . من هم گاهی زیاده روی میکنم ولی سعی میکنم عادت نکنم، ماهیت این داروها به گونه ای است که بدن زود در برابر دوز مشخصی مقاوم میشود و مرتب نیاز به افزایش دوز هست ولی من همه تلاشم را میکنم این اتفاق نیفتد حتی اگر چند روز پشت سر هم بیدار بمانم. جالبترین نکته در این بی خوابی ها گذر زمان است. مثلا بعد از دو روز بیخوابی و کار زیاد، ساعت چهار عصر فکر میکنم کاری که ساعت هشت صبح انجام دادم، یک هفته از آن گذشته است نه فقط چند ساعت. این حالت شبیه حالتی است که برخی مواد مخدر خاص را مصرف کرده باشید و در جستجوهایم در اینترنت هم همین نتیجه را دیدم که هرچه بیشتر مغز نخوابد زمان کندتر میگذرد. میدانی شاید نتوانم خوب بخوابم، شاید همیشه از مشکل خواب رنج برده باشم. ولی حس میکنم اراده ام بیشتر هم شده است. یعنی همین مشکلات فیزیکی بجای اینکه ضعیفترم کنند، برایم انگیزه ای شده است که قویتر باشم و قویتر بمانم. حس میکنم خواب نمیتواند برایم مانعی باشد، برای انکه نتوانم برای هدفهایم بجنگم. هرچند تلاش میکنم با روشهای صحیح این بی خوابی را درمان کنم ولی اجازه هم نمیدهم در کارکرد من خللی ایجاد کند. یعنی همه تلاشم را خواهم کرد.این متن ها شاید حتی خواننده ای نداشته باشد ولی برای خودم قوت قلب است و انگیزه برای ادامه. مینویسم که سالهای بعد هم برگردم و بخوانم.
بدون دیدگاه