سورپرایز

Portrait of elderly man wearing white denim shirt and glasses staring at camera with mouth open. Terrified senior entrepreneur, studio shot against grey background.


بیش از پانزده سال است در فضای آنلاین و آفلاین کشور به کمک شرکایم کسب و کار راه اندازی کرده ام، خدا را شاکرم در این مدت در کنار ارتزاق روزی حلال همیشه به دنبال ایجاد اشتغال و توسعه کسب و کارها بر محور دانش و فناوری بوده ام. طبیعتا در طی همه این سالها مشکلات بیشماری سر راهم قرار داشته است که با توکل به خدا و همیاری همکارانم تلاش کرده ام از عهده شان بر آیم. با همه نوع مشکلاتی ساخته ام، با قطعی اینترنت و ضررهای بسیار زیادی که برایمان به همراه داشته است، با مشکلات و اختلالات اینترنت تا الان کنار آمده ام. با برخورد های سلیقه ای و بعضا دلسوزانه نهادهای مختلف ساخته ام. با مهاجرت نیروی های متخصص کسب و کارهایمان به سایر کشورها باز هم ساخته ام. و همیشه تلاشم این بوده است، در کنار این همه ساختن و سازش با مشکلات، بسازم، اشتغال زایی کنم و به کشورم هم کمک کنم، تا جاییکه در توانم بوده و بدون هیچ سرمایه گذاری، به پیش رفته ام. روزهای خوشی ام روز هایی بوده است که توانسته ام نتیجه تلاش های جمعی مان را ببینیم، شادی همکارانم را ببینم، حال خوبشان را ببینم. روزهای خوشی ام روزهایی بوده است که مشتریانمان که ولی نعمت های ما هستند، از ما بخاطر خدماتمان تشکر کرده اند،و از اینکه گره ای از مشکلاتشان باز شده، من هم خوشحال شده ام. روزهای سختم را بازگو نمیکنم، مثنوی هفتاد من کاغذ است. ولی باز از روزهای خوبم مینویسم، از روزهایی که به کمک همکارانم برخی از سرویسهایی غیر قابل دسترس را در کشور بومی سازی کرده ام، روزهای خوبم روزهایی بوده است که توانستیم با وجود همه سختی ها و محدودیت ها، سازمانمان را دانش بنیان کنیم نه فقط در حرف ، بلکه در عمل. در لبه تکنولوژی حرکت کنیم و به کمک متخصصانی که افتخار همکاری شان نصیبم شده است، فناوری های بروز جهان را برای استفاده هم میهنانمان در دسترس قرار بدهیم. همه این سالها روزهای خوب و بد بسیار بوده است. ولی تصور میکنم هیچ سالی به اندازه امسال گرفتار برخوردهای قهری و سلیقه ای نشده ایم. تیغ و تهدید قطع شدن درگاه های ریالی مان، برخوردهای سلیقه ای نهادهای مختلف، بسته شدن ناگهانی حساب هایمان، همه و همه و با هم دست در دست هم داده اند تا ناامیدمان کنند. هیچ وقت قصدم ناامیدی و دست کشیدن از ساختن نبوده است. ولی ناگهان به خودت می آیی میبینی هر نهادی با هر روشی که میتواند تلاشش این است که بجای اینکه یار باشد، باری به بارهایت اضافه کند، به جایی میرسی که خسته و کلافه میشوی. به جایی میرسی که موج ناامیدی باعث میشود نیروهای متخصص مهاجرتشان بیشتر شود و با بحران جدی منابع انسانی مواجه شوی، کار به جایی میرسد که سرپا نگه داشتن سرویسهایی که ارائه میدهی بخاطر مشکلات زیرساختی کشور دچار بحران میشود. ولی باز به خودت تلنگر میزنی که باید تلاش کنی و جان بکنی ولی کم نیاوی.ولی تو هم توانت حدی دارد. وقتی هیچ همکاری و هیچ قانونی برای حمایت از تو نیست و تو فقط باید هر بار شاهد سورپرایز جدیدی باشی، آیا واقعا ادامه دادن این راه به صلاح است؟ نمیدانم. شاید این تویی که اشتباه میکنی و این همه تلاشت فقط حماقت محض است. شاید بهتر است برای یکبار همه چیز را تمام کنی.شاید. هنوز نمیدانم.

به قول حضرت سعدی

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

ولی شاید زمان عاشقی بسر رسیده باشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *