مدتهاست صبح و شب برایمام تقریبا بی معنی شده است، صدای اذان صبح را میشنوم، صدای اذان مغرب را هم میشونم. خوابم به زحمت قرصها شاید دو سه ساعتی باشد که آن هم معمولا چند ساعتی بین غروب و طلوع است، فقط چند ساعت. گاهی سرم را که میچرخان همه چیز فریم به فریم از جلوی چشمانم رد میشود. مغزم خسته میشود ولی نمیخوابد. در عجبم از افرادی که روی سنگ هم باشند، اگر خوابشان بیاید میخوابند. سالهاست تا همه جا تاریک نباشد و هیچ جنبنده ای هم در خانه تکان نخورد نمیتوانم بخوابم. حتی اگر در اتاق باز باشد متوجه صدای پای گربه هم میشوم و خوابم نمیبرد. گفتم گربه، موجودی که آرامش مطلق است. فکر میکنم همین چند ساعتی هم که میخوابم بخاطر دیدن چشمان همیشه خواب آلود گربه هست. ماشالله به این آفریده خداوند، تقریبا روزی بیست و سه ساعت میخوابد، از هر فرصتی برای خوابیدن استفاده میکند، فرق نمیکند در چه حالتی باشد، روی مبل یا روی چوب سفت کتابخانه، یا روی زمین سخت. حتی چند بار هم دیده ام در حالی که ایستاده است خوابش برده، یا وقتی که سراغ خاکش میرود همانجا میخوابد.گاهی هم موقعی که با هیجان در حال تعقیب هدفش است که یا مگسی است یا موشش پلاستیکی اش ناگهان میخوابد.کلا وقتی هم بیدار است انگار خواب است. به گمانم اگر با گربه زندگی نمیکردم هیچوقت روی خواب را نمیدیدم.امروز هم از آن روزهاست که شبش هیچ نخوابیده ام. کلا چای و قهوه هم که برایم به دستور پزشکانم ممنوع شده است و سخت تا شب روی پایم دوام می آورم، آنچه مرا سرپا نگه میدارد شاید همین دیدن همکارانم و بودنشان در هر ساعتی از شبانه روز است، همین که هر وقت به شرکت می آیم، کسی هست. هیچ وقت خاموش ندیده امش و من تا نفس دارم و تا هر وقت لازم است برای این شرکت و برای اهدافش و برای کشورم بیدار می مانم. لذت خواب را شاید خیلی کمتر از دیگران بچشم، ولی میدانم بجایش لذت دیدن همکارانم را هر روز میچشم. دنیا همین است، برای هرچیزی که به دست می آوری باید چیزی بدهی. مهم این است برای تو کدامش با ارزشتر است. برای من لذت رفتن و پیش رفتن.
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
بدون دیدگاه