فرش قرمز


عموما در جامعه مینالند که کار نیست و فلانی با مدرک دکترا بیکار است و مملکت فلان است و بیسار، این یک روی سکه است، ولی روی دیگر سکه را هم بگویم وقتی پای صحبت کارفرما هم مینشینی مینالد که نیروی کار نیست و این همه موقعیت شغلی آزاد داریم و ماه هاست بدنبال جذب نیرو هستیم. تقریبا تمام شرکت هایی که میشناسم از جمله خود ما با کمبود نیروی انسانی متخصص روبرو هستیم. ریشه مشکل ولی کجاست، اعتقاد من این است در دانشگاههای ما تقریبا چیزی به دانشجو یاد نمیدهند که بازار کار به آن نیازمند باشد، تنها فایده ای که الان دانشگاهها دارند این است که افراد را کمی اجتماعی تر میکنند، بخش ارتباط با صنعت دانشگاهها هم به نظرم یک تشکیلات پوچ است و هیچ عملکردی مثبتی از جانب ایشان ندیده ایم، هنوز وقتی با مسولینشان صحبت میکنیم دیدگاهشان همان ارتباط با صنعت است و تصورشان بر این که دانشجوی فارغ التحصیل شده باید در ارگان یا سازمان یا کارخانه ای دولتی استخدام شود، چیزی هم که عملی باشد و به درد بخور هم که در دانشگاه یاد نمیدهند، من هم زمانی که دانشجو بودم سیستم دانشگاهی داشت همین باور را در من شکل میداد که باید مدرک بگیرم بعد بدنبال شغلی در نهادی دولتی یا خصوصی بزرگ باشم و یک فرش قرمز احتمالا برایم پهن میکنند چون مدرک دانشگاهی دارم، اتاقی اختصاصی خواهم داشت و احتمالا چند زیر دست. با واقعیت که آشنا شدم دیدم نه، مفهموم استارت آپ ها و شرکت های دانش بنیان و تکنولوژی کلا معادله را عوض کرده.بیشتر از رشته های فنی مثال میزنم که تجربه اش را داشته ام، دیگر بهتر است به جای شش واحد پاس کردن درس ذخیره و بازیابی اطلاعات در نوارهای مغناطیسی که در رشته های کامپوتر تدریس میشد و فکر میکنم هنوز هم تدریس میشود ، فقط به آن گذری داشته باشیم و با مفهمومش آشنا شویم و به جای آن، آموزش های مربوط به سرور و پیکربندی آن را آموزش دهند. بجای گذراندن زبانهای برنامه نویسی تاریخ مصرف گذشته بصورت جدی واحد های تدریس شود که الان نیاز بازار کار است. دانشجو که تقصیری ندارد همه این درسها رو پاس میکند و اگر خودش در رشته ای که نیاز بازار کار است تخصصی کسب نکند، تنها راهی که برایش می ماند این است که آنقدر همین درسها را بخواند و مسلط شود تا بتواند استاد دانشگاه شود و همین ها را به دانشجویان جدید آموزش دهد. دانشجویی که این همه درس خوانده و مدرک فوق لیسانس و دکترا گرفته هم وقتی میخواهد وارد بازار کار شود انتظار دارد فرش قرمزی برایش پهن شده باشد و بخاطر تحصیلات عالیه حقوق خوبی هم بگیرد ولی سراغ آگهی ها که میرود میبیند که هیچ کدام از تخصص های مورد نیاز بازار کار را ندارد، یا بیکار میماند یا با حقوق حداقلی به عنوان کارآموز جذب شرکتی میشود. درصورتیکه همین دانشجو اگر از راهنمایی کافی برخوردار بود، در کنار دروس غالبا بی فایده ای که باید پاس کند تلاش میکرد دانشی را که بازر کار به آن نیاز دارد هم بیاموزد. تصور من این است که بخش ارتباط دانشگاه و صنعت در این زمینه ضعیف تر از بقیه قسمتهای این نظام آموزشی عمل میکند و بیشتر یک نهاد تشریفاتی شده است، خود ما بارها خواسته ایم همایشی در دانشگاه ها برگزار کنیم در این خصوص صحبت کنیم ولی با گارد گیری این عزیزان مواجه شده ایم و بیشتر استقبالشان از سمینارهای دوزاری موفقیت هست. سمینارهایی که اغلب توسط حضرات پکیج فروش برگزار میکنند، همانهایی که عموما رزومه شان همین پکیج فروختن است و صفحات مجازی پر از تبلیغاتشان و حرف های توپنده و آکنده از انرژی مثبت و در نهایت توصیه میکنند برای پولدار شدن باید پکیج هایشان را بخرید تا شما هم پولدار شوید، که البته شما پول پکیج ها را پرداخت میکنید که آن حضرات مفاهیم پوچی به شما آموزش دهند و آنها پولدار شوند و تهش چیزی به شما نمیرسد.

من شدیدا از ورود دانشگاهها با حوزه های استارتاپی و آشنایی دانشجویان با این حوزه استقبال میکنم، ولی گاهی که ازین سمینارها شرکت میکردم حسم این بود اینطور القا میشود که شما اگر ایده ای دارید باید کارآفرین شوید و اگر نشوید بازنده اید، درصورتیکه اصلا اینطور نیست. نیروهای متخصصی هستند که از یک کارآفرین موفق درآمد بیشتری دارند و خوشحالترند، و اصلا چرا همه چیز را به پول نسبت میدهند مهم این هست فرد در راهی که دوستش دارد قدم بردارد یک برنامه نویس موفق شود، یک متخصص سرور موفق شود که به شرکت ها سرویس میدهد، شاید اصلا کسی دوست ندارد مدیر و رییس باشد شاید اصلا با روحیاتش سازگار نیست. ولی جوی ایجاد کرده اند که هر ایرانی یک استارتاپ. این راه به بیراهه میرود و من همیشه گفته ام کاری که به شما حس خوب میدهد انجام دهید، انتظار فرش قرمز نداشته باشید، تخصصی بیاموزید و وارد بازار کار شوید اگر هیچ تخصصی ندارید با کارآموزی شروع کنید، مطمئن باشید راهتان را پیدا میکنید و بسته به تیپ شخصیتیتان یا یک نیروی متخصص گران قیمت میشوید که همه شرکت ها بدنبالتان هستند یا یک مدیر موفق و یا یک کارآفرین میشود.

شرط همه اینها صبر است و پشتکار ، والسلام

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *