قلاب


دقیقا نمیدانم تصنیف قلاب با صدای آسمانی محمدرضا شجریان را چند بار گوش داده ام، فقط میدانم زیاد. وصلتم با موسیقی شاید به یک سال هم نرسد ولی آنچنان تاثیری عمیق در من ایجاد کرده است که تازه فهمیدم برای بعضی چیزها دلیل نیاز نیست. مثل دلتنگی. مثل دوست داشتن. حتی مثل بخشیدن و مثل فراموش کردن. برای اینکه ببخشی نیاز نیست دلیلی داشته باشی، میبخشی چون دوست داری ببخشی. حتما نمیخواهد دلیل مشخصی داشته باشد. بعضی چیزها در وجودت همیشه جاری است مثل امید.برای اینکه امیدوار باشی همیشه لازم نیست دلیل داشته باشی. در سخت ترین شرایطی که هیچ روزنه ای برای موفقیت نمیبینی کورسوی امیدی ممکن است نجاتت دهد، همان کورسویی که در برابر همه دلایلی که میتوانست منجر به شکستت دهد، امیدوار نگهت داشت و پیروز شدی. همین اصل را در خصوص غرور هم صادق میبینم. آنقدر فکر کنی همه چیز به نفع تو هست که ذره ای نامیزان بودن اوضاع سبب از بین رفتن همه چیز شود. گاهی سرنوشت نوکیا رو میخوانم، میبینم یکی از دلایلی که آنطور زمین خورد غرورش بود، به خودش غره شده بود که او به بازار شکل میدهد. و آخرش این شد که رقبایی که هیچوقت به حسابشان نمی آورد کاملا او را از میدان بدر کردند. از آن طرف به سامسونگ نگاه میکنم موقعی که گوشیهای هوشمند خود را عرضه میکرد سیستم عاملی به اسم “بادا” را توسعه داد، ولی به محض اینکه دید اندروید به شدت در حال محبوب شدن است، بادا را رها کرد و گوشیهایش را سیستم عامل اندروید منتشر کرد. امید و غرور در تعامل با یکدیگر خوب کار میکنند، اگر در فردی، سازمانی و هرجامعه دیگری این دو با هم در تعامل کامل نباشند،نتیجه اش شکست خواهد بود. امروزم را با دیروز خودم مقایسه میکنم، نه اجازه میدهم شرایط ناامیدم کنند و نه به خود مغرور میشوم. میدانم که نه اولین ها همیشه بهترین میمانند و نه هر امیدی قرار است در نطفه خفه شود. باید با نگاه به آینده ، با امید، به دور از غرور و با باور رسیدن به آنچه میخواهی بجنگی. آن وقت است که میتوانی موفق باشی. حتی اگر از نظر همه شکست خورده باشی یا دیده نشوی، در وجودت پهلوانی زاده شده است که به وقتش همه چیز را با خاک یکسان خواهد کرد. تنها کارت این است به خودت باور داشته باشی و شروع کنی. اولین قدم را برداری و بگذاری پهلوان درونت رشد کند و جان بگیرد.

سرو بگذار که قدی و قیامی دارد

گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را

گر برانی نرود ور برود باز آید

ناگزیر است مگس دکه حلوایی را

بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حد همین است سخندانی و زیبایی را

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *