هر سمت جدید با خود مشولیت های جدید به همراه دارد، بجز مسولیت کنونی که داری.و این تو هستی که میپذری که زیر بار همه این مسولیتها بروی و کمر خم نکنی. از آدمهای بیشتری در اطرافت سیلی بخوری و در راستای منافع جمعی هیچ نگویی و نبینی جز هدف را. از هر راهی که میتوانی منافع جمعی را دنبال و تامین کنی. شاید هرکسی در ابتدا ذوق مسولیت بیشتر را داشته باشد ولی چه تعدادی میتوانند واقعا تحمل کنند. از دور کلمه ریاست میدرخشد و جذب آن درخشش می شوی ولی در جایگاهش که قرار میگیری میبینی فقط یک درخشش نبوده آتشی هست بس بزرگ و تو اگر نتوانی ذوب میشوی. هنر تعامل و مذاکره با افرادی که پشت تو هستند و به تو اعتماد کردند و همینطور هنر مذاکره با افرادی که روبروی تو هستند و گاهی منافعشان با تو مشترک نیست ولی تو برای منافع جمعی افرادی که به تو تکیه کرده اند باید بجنگی. باید بدانی کی باید اصرار کنی و کی باید کنار بکشی. باید بدانی کی طرف روبرویت عصبانی هست و کی آرام.و در هر لحظه چگونه امتیاز بگیری با بدهی. که آخرش وقتی افرادی که به تو اعتماد کرده اند از تو نتیجه را خواستند نگویی تقریبا هیچ. باید دستت پر باشد.
در هر دو طرف مذاکره باید اولویت را منافع ملی و کشورت قرار دهی، و با در نظر گرفتن همه اینها برای جمع خودت امتیاز بگیری و امتیاز هم بدهی و مهم آن است که در ازای چه چیزی چه چیز را میدهی. در هر مذاکره هم امتیاز داده میشود و هم امتیاز گرفته میشود و اگر هر دو طرف در آخر مذاکره حس برنده بودن داشته باشند ، آن مذاکره خوبی بوده است. اگر یک طرف مجبور به دادن امتیاز علیرغم میل باطنی اش شود، شاید در ظاهر تو برنده باشی، ولی در نهایت آن شخص دیگر ترجیح نمیدهد با تو مذاکره و معامله کند، و در واقع فقط او نبوده که مذاکره را باخته، بلکه تو هم موقعیت های پیش رو را از دست داده ای. همان حالت را در خودت تصور کن ، شرایطی پیش آمده که مجبور به دادن امتیازاتی شده ای که و ممکن است امتیازاتی هم به دست آورده ای ولی در نهایت احساس بازنده بودن میکنی، شاید دیگر دلت نخواهد با طرف مقابل دیداری کنی یا همیشه با اکراه با او دیدار میکنی. پس اینکه در مذاکره کاری کنی که هر دو طرف احساس برنده بودند کنند و تو هم به امتیازاتی که میخواستی رسیده باشی یا حداقل قسمت قابل توجهش را به دست آورده باشی و امتیازاتی از دست داده باشی که از ابتدای مذاکره هم میدانستی این امتیازات برای این است که از دست بدهی ولی نه به راحتی. بلکه جوری از دست بدهی که طرف مقابل احساس برنده بودن کند. همه اینها فقط یک سرنخ بود. در خصوص مذاکرات کتاب زیاد نوشته شده و اگر در موقعیت شغلیتان نیاز به مذاکره دارید حتما مطالعه کنید. فقط بدانیم در مذاکره بهترین حالت این است که هر دو طرف بعد از مذاکره احساس برنده بودند کنند، و تو حس کنی برنده واقعی تو هستی و خودت خواستی که طرف مقابل هم این حس را داشته باشد. نکته مهم و اخلاقی اش این است که هرگز با کسی که به تو اعتماد دارد، یا اعضای خانواده ات، یا کارمندان متعهدت حق نداری از این روشها استفاده کنی.
بدون دیدگاه