نامش امید است


ساعتی از نیمه شب شنبه هفتم آبان میگذرد، دو روزی هست برای انجام برخی امور در بوشهر هستم و حدود چند ساعت  دیگر به تهران برمیگردم. بیخوابی امانم را بریده است. به محض رسیدن به تهران هم جلسه دارم.چهارشنبه در هواپیما بودم که متوجه حمله تروریستی به شاهچراغ شیرازم شدم، هواپیما با غرش بلند شد و اینترنتم را از من گرفت، به محض نشستن هواپیما خبرها را چک کردم، چندین کشته و زخمی، همشهریهایم. وای همشهریهایم را کشتند. از همه جای ایران صدای تیر و‌ تفنگ می آید، تلفنم پشت سر هم زنگ میخورد حتی توانش را ندارم جواب دهم. هرچه میخوانم از خبزگزاری های رسمی و غیر رسمی فضای امنیتی است و جو متشنج. کسب و کارهایی که تعطیل میشوند مردمی که میمیرند. حالم خوب نیست. نه سکوت جایز است و نه هیاهویی که ابزار دست دشمنانمان شود. نمیشود که ببینی هموطنت جان میدهد و بی تفاوت باشی، از آن طرف من هم سلبریتی نبستم که صدایم تاثیری داشته باشد. من هم یک آدم عادی هستم، من یا خانواده ام هم ممکن بود همان موقع به زیارت شاهچراغ میرفتیم و‌جزو کشته شدگان بودیم. بی اختیار اشک‌میریزم برای خانواده هایی که این روزها داغدار شدند.برای ایرانمان . امنیت کشور بالاترین اولویت است به گمانم. بعضی از بیزنسهایی که دارند تعطیل میشوند و با هم آشناییتی داشتیم با من تماس میگیرند، برای چاره جویی و نمیدانم چه پاسخی بدهم. حتی پیشنهاد داشتن کسب و کارشان زیر مجموعه نیک اندیش شود که تا شرایط آرام میشود حقوق نیروهایشان پرداخت شود و یا حتی نصف حقوقشان. من خودم با سیلی صورتم را سرخ نگه داشته ام. چه جوابی بدهم چه رفتاری نشان دهم جز اینکه شرمنده باشم که کاری نمیتوانم انجام دهم. لطفا به صداهای مخالف گوش بدهید و ببینید چه میخواهند، کشور نباید قربانی شود.مگر از روی جنازه مان رد شوند، ما پای کشورمان تا تهش هستیم. ایران واحد و یکپارچه خط قرمز همه ما هست. مهران مدیری برای من یک اسطوره بود، پست آخرش را خواندم، نمیدانم دقیقا چه دیدگاهی دارد ولی قسمتی از حرفهایش به دلم نشست ، آن جاییش که میگفت حتی کسانی که قبولت دارند هم موقعی که سیبل میشوی ،سکوت میکنند، گفت خسته شده است، از مهران مدیری بودن خسته شده است. من هم انگار خسته شده ام. من هم انگار از وحید والی بودن خسته شده ام. خدا به داد مهران مدیری برسد با این همه طرفدارو تجربه ،خستگی من پیش او شاید هیچ باشد. آدمها را قضاوت نکنیم. تنها نگذاریم. گرفتار شایعه نشویم. به خدا توکل کنیم و امیدوار باشیم امید به کشورمان بیاید. شاید آمدن درنای سیبری که نامش امید است به فرویدونکنار نشانه خوبی باشد. پشت هم را خالی نکنیم. خواب به چشمانم نمی آید و مینویسم و تلاش میکنم در حد توانم امیدبخش باشم. تا امید را از ما نگیرند هستیم و باید بجنگیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *