پناه دادن، را در دیکشنری به عنوان فردی را در حمایت خودت قرار دادن معنی کرده اند. فکر میکنم بالاترین نوع پناه دادن، ایجاد حس امنیت و آرامش برای افرادی است که دوستشان داری. آدم وقتی فردی را دوست دارد، قبل از اینکه به خودش بیندیشد به آرامش او می آندیشد. حالا چه خانواده باشد و چه دوست. تحت حمایت گرفتن واقعی دقیقا همین است که دیگری اولویتت باشد، آنچه میرنجاندش، اجازه ندهی برایش رخ دهد، یا حداقل همه تلاشت را انجام دهی. حالا اگر دو نفر یکدیگر را در دل های هم پناه دهند،هیچوقت کاری نمیکنند که عامدانه دیگری را بیازارند. مهر و محبت به تنهایی کفایت نمیکند، عاشق شدن ترکیبی از همه چیزهای رنگی و خشگل نیست. سختی های خودش را هم دارد، سختی هایی دارد که تو با آغوش باز حاضری هر اتفاقی برای خودت بیفتد ولی دیگر یا دیگرانی که دوستشان داری، آب در دلشان تکان نخورد. او ، یعنی همانی دل به دلت داده هم هم همین کار را میکند. خودش را به آب و آتش میزدند که آب در دلت تکان نخورد.تو سعی میکنی همیشه سپر بلا باشی، هر دردی آمد به تو بخورد، با جان دل تحملش میکنی که آنی که دوستش دارد، غمش را نبینی. صد البته که او هم همین است. کارهایی را که وقتی نسبت به همه آنهایی که دوستشان داری،انجام میدهی. احساس میکنم قسمت های زیادش حتی غیر ارادی است. تو تلاش میکنی حال آنها خوب باشد. حتی اگر حال خودت خوب نباشد. آنها بخندند، حتی اگر در وجود خودت روحی گریان لانه کرده باشد. تو وقتی آدمی را دوست داری، همه جوره با لذت جان میکنی که آزرده نشوند و اگر کسی قصد آزارشان را کرد، بدون لحظه ای درنگ مانند شیری از جا میپری که ءب در دلشان تکان نخورد. حالا اینکه چقدر موفق شوی هم نمیدانم ولی میدانم تمام وجودت را برایش میگذاری. اینکه میگویند عشق آدم را کور میکند، خیلی موافق نیستم. عشق به زندگی ات معنی میدهد. آنهایی که دوستشان داری را همیشه به خودت ترجیح میدهی. بدون داشتن هیچ چشم داشتی. با همه وجودت حال خوب آنها را میخواهی. چه یک رابطه عاطفی باشد. چه خانواده و دوستانت باشند، عاشق که شوی، آغوشت باز است. غمشان غمگینت میکند و خوشحالیشان هم بی حد خوشحالت میکند. این هم یکی دیگر از آن احساساتی است که رنج دائمت را میتواند معنا بدهد. رنجی که تحملش شیرین میشود و وقتی خوشحالیش را میبینی همه رنجت فراموش میشود. عاشقی قشنگترین حسی است که انسان میتواند تجربه کند. انکارش نکنیم.
بدون دیدگاه