این دفعه با یک یبت از حضرت سعدی شروع میکنم
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را
فکر کنم خلاصه همه چیز را گفت، در هر مقطعی که هستی، جوان هستی یا دیگر حس جوانی نمیکنی، در هر صورت چند روزی بیشتر فرصت نداری که بقول شاملو دست و پایی بزنی ، تاخیر آفت است، قشنگتر ازین که سعدی گفت آیا میتوان عنوان کرد. همه حرفهای خیام درباره در حال زیستن و همه آینده نگری های شعرای و عرفای دیگر را سعدی خلاصه کرد و گفت نقد را بچسب که چشم بر هم زنی دیگر پنچ شش روزت گذشته و دیگر تمام شده ای.
تا فرصت داری بجای بهانه آورین دست به کاری بزن که غصه سر آید و حالت خوب شود. همه ما تک تک ما دلایل زیادی برای غضه خوردن و بهانه آوردن داریم، ولی یک عده از ما هم بجای دست روی هم گذاشتن بلند میشنود و دست را روی زانویشان میگذارند، توکل میکنند و برمیخیزند و تلاش میکنن. در هر حدی که میتوانند، آنها هستند که اگر میخواستند میتوانستند مانند بقیه دلیل بیاورند و کاری را انجام ندهند. ولی مثل بقیه نبودند. شاعر شدند، عارف شدند، مخترع شدند، ورزشکار شدند، در تکنولوژی تحول بوجود آورند ، اینها همانهایی هستند که بجای گوشه نشینی دست و پا زدند. کاش ما هم از همین دسته باشیم. در طی این سالها یک چیز را خوب یادگرفتم از همنشین بد باید برحذر بود، اینقدر دیدم این موضوع را که میبینم مثلا یک فرد اگر موفق است ، اطرافیانش و دوستانش هم عموما موفق هستند و اگر فردی وصله آنها نیست خودش راهش را میکشد و میرود. خواستن و باور به توانستن در همه افراد هست. ولی تا کی. تا زمانی که باید عمل کرد. یکی از دیگری بهتر عمل میکند، یکی دیگرشان کلا برایش مهم نیست و کنار میگیرد ولی دیگی دیگرشان حتی اگر عقب هم بماند تلاش میکند در میدان بماند، این بار شاید ببازد ولی تا زمانیک امید دارد و زمین و زمان را به هم میدوزد که موفق شود بالاخره موفق میشود. زیرا او خودش را فقط با خودش مقایسه میکند. نه با دیگیری که شاید اصلا قدرت فراانسانی داشته باشد. الگو برداری شاید کند ولی مقایسه نه. هرکس نبرد خودش را دارد. و هرکس باید پیروز نبرد خودش باشد.هر کس باید با دیو خودش بجنگد و آنگاه صبح طلوع میکند.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بدون دیدگاه