چتر


باران میبارد، من و تو و یک چتر. بیشترش سهم تو، من خیس هم بشوم اشکالی ندارد، تو نباید آب در دلت تکان بخورد. اصلا همه چتر برای تو. من زیر باران خیس شدن را کنار تو دوست دارم.اصلا بیا و تو هم چتر را ببند، ببین چه حالی میدهد. چه بارانی است، موهایت را ببین، توی ویترین همین مغازه کنار دستمان آینه را ببین. چه با مزه شدی.

همین باران خیالمان را گواه میگیرم که میخواهم تا تمام عمرم همه باران ها را با تو ببینم، از حالا تا آخرش، تا وقتی که مرگ جدایمان کند.

نفسم به شماره افتاده، هق هق گریه امانم نمیدهد. همه حرفهایت شیرین نیست، بعضی وقتها شنیدن حرفهایت درد دارد، بعضی وقتها که گله میکنی که وقت کافی برایمان نمیگذارم، دلم ترک میخورد، نه اینکه از دستت برنجم ها. از دست خودم عصبانی میشوم که چطور کار همه زندگی ام را تحت شعاع قرار داده و گاهی مثل ماشینی میشوم که صبح زود روشنم میکنند و آخر شب از برق میکشندم. بعضی وقتها هم که این ماشین شبها هم برقش قطع نمیشود.

تازه حالا که خودت هم میدانی خیلی بهتر شده ام. آدمیتم بیشتر از ماشینی بودنم هستا! خودم که اینطور فکر میکنم. تو هم نظرت همین است؟

این آسمان ریسمان ها را به هم بافتم که تهش بگویم مرا ببخش که تا الان نتوانستم آنقدر که باید برای دوتایی مان وقت بگذارم. ولی این شرایط کاری پر فشار هم طی میشود و میتوانیم با هم دست در دست هم آواز بخوانیم و زیر باران خیس شویم.

آخ جانم! دلم برایت یک ذره شده است. دلم تو را میخواهد، دلم باران میخواهد. دلم بدون چتر دویدن زیر باران را با تو میخواهد. بارانی که بشورد و همه حال بدمان را با خودش ببرد و برای من و تو تا همیشه خاطره اش بماند، خاطره ای که تا همیشه کاممان را شیرین کند.

تو مخمل قرمز و مشکی من! تو یار جانی من! تو و من برای همیشه با هم میمانیم. هیچ چیز این اصل رابطه من و تو زیر سوال نمیبرد. من نمیگذارم! تو هم نگذار!

    و او

    آنقدر باران را دوست داشت

    که من آرزو داشتم

    همه عمر

    ابری بودم

    بر فراز خانه اش

1 دیدگاه

پاسخ دادن به علی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *