امروز یکی از شرکایم میگفت سخت کار کردن با کار سخت کردن تفاوت دارد. با نظرش موافقم.اینکه چقدر سخت کار کنی لزوما همیشه نتیجه نمیدهد، برنده کسی است ک کار سخت را هوشمندانه انجام دهد. به گذشته که برمیگردم کارهای اشتباه هم انجام داده ام، ولی هر کدام درسی شده است. بعضی از کارهایم را الان متوجه میشوم که اشتباه بوده است، سعی میکنم تا متوجه میشوم کاری اشتباه انجام داده ام آن را اصلاح کنم. شاید فرصت اصلاح هم نباشد ولی حداقل روند و جهت انجام کارهایم را تغییر دهد. چیزی که برای یک بیزنس من مهم است اول حفظ کسب و کار و توسعه آن است. یعنی من هرکاری هم انجام دهم ولی در نهایت نتوانم بیزنسم را رشد دهم، در این مقام یک بازنده هستم. برای اینکه بازنده نباشم باید تصمیمات سخت بگیرم و کارهای سخت انجام دهم ، حتی کارهایی که شاید لزوما مطابق میلم نباشد ولی باید انجام شود. چیز جدیدی هم نیست. وقتی در راس یک بیزنس هستی اگر افتخاری شامل کسب و کارت شود، اعتبارش را میگیری و اگر هم کسب و کارت ببیازد، اولین نفری که مسول هستی تویی. پس گاهی هم هجبوری خلاف دلت عمل کنی. این از همان کارهای سخت میتواند باشد. چاره ای نیست. در مقام یک دوست شاید بهتر بتوانی شرایط یک نفر را درک کنی تا در مقام کارفرمایش. وقتی جایگاهت میشود کارفرما برخی جاها ترجیح میدهی اصا درجریان روال زندگی شخصی افراد هم قرار نگیری، وقتی در روال جریان شخصی یک نفر قرار میگیری ناخودآگاه خود را مسول میدانی، البته که سخت است در شرکتی باشی که بدانی با ارزشترین دارایی اش سرمایه های انسانی اش است و تو گاهی مجبوری بخاطر سیاست و مصلحت کسب و کار تصمیماتی را بگیری که به عنوان یک فرد برایت سخت است . ولی کاری است که باید انجام شود. مثلا اگر مجبوری فردی را اخراج کنی، حداقل طوری این اتفاق بیفتد که هم به صلاح او باشد و هم به صلاح شرکت. فرآیدن استخدام و اخراج به هرحال کم یا بیش در هر شرکتی جاری است برای نیک اندیش که باور دارد سرمایه های انسانی اش با ارزش تر از هزچیزی است. شاید این قطع همکاری ها کمتر از بقیه جاها باشد، ولی بالاخره هست و هربار هم هماند درد بار اول را دارد. ولی مجبوریم اولویت اول را همیشه کسبو کار قرار دهیم. چون اگر کسب و کاری نباشد دیگر سرمایه های انسانی هم نیست که مهمترین دارایی یک شرکت باشد. ولی پیمان دوستی همیشه سرجایش خواهد بود.
به آخر دوستی نتوان بریدن
به اول خود نمیبایست پیوست
دلی از دست بیرون رفته سعدی
نیاید باز تیر رفته از شست
بدون دیدگاه