من هیچوقت باور ندارم کسب و کار آدم مثل بچه آدمه. جدا از اینکه تجربه پدر بودن رو نداشتم ولی همیشه آماده هستم کسب و کارم رو برای هدفی بالاتر حتی کلا از بین ببرم. از به اصطلاح پیوت کردن هیچ نگرانی ندارم. همیشه با توجه به شرایط اقتصاد و نیاز جامعه مردم کسب وکارای مختلفی رو بوجود آوردم و بعدم شاید سرشون رو بریدم. اینطوری میگم که موضوع شفاف باشه دیگه.یهو یاد یه چیزی افتادم یادم میاد یه زمانی لامپهای کم مصرف تازه اومده بود شیراز بودم. از شیراز لامپ میخریدم میبردم به شهرهای نزدیک شیراز و میفروختم. سودی که داشت اینقد دلچسب بود که هر روز یه ساندویچ همبر(گر) میخوردم. برای من آدمها و نقش و توانشون بیشترین ارزش رو دارن . میدونم اگر نیروی انسانی خوبی داشته باشیم مهم نیست چه کاری کنیم اگر درست انتخاب کنیم حتما موفق میشیم. برای همین سرمایه گزاریم روی افراد هست و نه بیزنسها.
یه خاطره دیگه یادم اومد از چندین سال قبل یادمه با یه دوستی که توی میدان تره بار شیراز آشنا شده بودیم شروع کردیم به خریدن سبزیجات و مخصوصا گوجه فرنگی و توی خیابونهای شهر میفروختیم. این موضوع مربوط به 15 سال قبل هست. اسمش علی بود. چند وقت پیش برای یه جلسه کاری رفتم شیراز و دوشبی رو هتل بودم. یهو دیدم علی هم اونجاست کلی باهم گفتیم و خندیدیم علی مسول پارکینگ اونجا بود. بهم گفت تو همیشه میگفتی الان دارم گوجه میفروشم مجبورم ولی قرار نیست همیشه گوجه بفروشم. آخر م گوجه فروختن رو ول کردی و رفتی دنبال کارای دیگه. کلا دل به گوجه بستن نمیزاره آدم فرصت های دیگه رو ببینه. یه کم که میگذره یه فرصتهایی رو میبینی که بقیه شاید بهش توجه نمیکنن. اگر اهل عمل باشی و با همه وجودت بجنگی احتمالا بتونی یه کارایی بکنی . والسلام
بدون دیدگاه