هیچ چیز اندازه این حالم را خوب نمیکند که با نازنین همکارانم حرف بزنم. امروز اتفاق خوبی افتاد، با هماهنگی منابع انسانی، امروز چند ساعت را بصورت انفرادی با تعدادی از همکارانم حرف زدم. حسی که بعدش داشتم فوق العاده بود. نکاتی را گفتند و گفتم و شنیدیم که شاید کمتر به آنها توجه کرده بودم. از جنبه هایی از کار و زندگی حرف زدیم که شاید خودم هم مدتها بود فراموشش کرده بودم، گوشه ای روی طاقچه خاک گرفته ذهنم بود و حتی غبارشان را نگرفته بودم. ولی پس از این صحبتها جریانی تازه در وجودم جاری شد، جریانی از امیدهای جدید، از در های جدید، از انتظارات جدید، از اینکه حس کردم چقدر میتوانم روی تک تکشان بیش از پیش حساب کنم. چقدر حرف زدن و شنیدن صحبت هایشان حالم را خوب کرد. گاهی میشونم یا میگویم کلمات نمتیواند حالم را توصیف کند، امروز همان شد. کلمات نمیتواند توصیف کند حال خوبم را. هرچقدر و از هرجا بی مهری ببینم، منبع انرژی ام همکارانم هستند. نیک اندیش با حضور تک تک همکارانم معنی میگیرد، نیک اندیش اگر بتواند روزی کمترین تغییری در دنیا ایجاد کند به لطف تک تک نیروهایش است. من امروز مدیرعامل هستم، فردا نوبت همکارانم هست. فقط این را میدانم به وجود تک تکشان افتخار میکنم و خوشحالم که بیشتر ساعات عمرم را در خدمت سازمانی هستم که با ارزشترین دارایی اش ، سرمایه های انسانی اش است. من هم به عنوان یکی از اعضای این خانواده به بودنم در بینشان افتخار میکنم و به انرژی مثبتی که در آن جریان دارد دلخوشم و همه تلاشم را برای بهتر شدنش خواهم کرد. آخرین فرد امروز شریک نازنینم حسن آقا بود. عکسش اینجاس.
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا
لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست
این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا
یار کلفت دیگرست و یار الفت دیگرست
صحبت آنان جدا و صحبت اینان جدا
بدون دیدگاه