نگاه من به عنوان یک شهروند به جایگاه ریاست جمهوری، فردی است که بتواند واسطه ای باشد بین مردم و حاکمیت. شاید اینطور عنوان شود که ریاست جمهوری خود نیز جزیی از حاکمیت است ولی در هر حال تصور من این هست که هیچ نهادی به اندازه ریاست جمهوری اختیار و قدرت اجرایی ندارد.
درست است که بعضی از امور از اراده رییس جمهور خارج است ولی اگر انتخاب دقیقی انجام شود، و فرد درست در این سمت باشد، میتواند با سایر بدنه های حاکمیت حداقل چانه زنی کند.
هر نهاد و سازمانی از کلمه “مردم” به نفع بازیهای سیاسی خودشان استفاده میکنند. در حدی که گاهی من نوعی که جزیی از مردم هستم با خودم میگویم منظورشان از “مردم” دقیقا کدام “مردم” است.
مثلا یکی از قوا میگوید ” به درخواست مردم با فلان مورد برخورد شد” دقیقا نمیدانم این “مردم” چطوری به قوه مربوطه گزارش داده اند آن هم در حد زیاد که یک هو با یک مقوله به اسم “خواست مردم” برخورد میشود.این نکته مشخص است که هر نهاد و قوه ای پل های ارتباطی خودشان را با مردم دارند. ولی هنوز برای من این سوال حل نشده است که چه میشود که اینطور میشود.
در هرصورت رییس قوه مجریه با انتخاب مستقیم تر مردم انتخاب میشود. و بالاترین قدرت اجرایی را دارد، و اگر درک درستی از شرایط داشته باشد و هدفش حل کردن مشکلات و توسعه کشور و رشد اقتصادی باشد، تا حدی میتوان روی شخص رییس جمهور و تیم همراهش حساب کرد.
رای دادن یک حق است، میتوان از آن استفاده کرد و یا استفاده نکرد، ولی در صورتی که به حافظه تاریخی خود مراجعه کنیم و نگاهی دقیق تر به اتفاق هایی که در هر دوره چهار ساله یا هشت ساله یک رییس جمهور بیندازیم و تفاوت ها را کنار هم بگذاریم، میتوانیم تا حدی نتیجه بگیریم که کشور در دوره ریاست جمهوری کدام حزب به سمت شکوفایی حرکت کرده و در کدام دوره ضعیف تر عمل کرده است.
عرضم از کل نوشته ام این بود، بهتر است به جای اینکه فورا بگوییم “رای میدهم” یا “رای نمیدهم” کمی گذشته را کنکاش کنیم و بهترین تصمیم را برای کشورمان بگیریم. چون تک تک ما در برابر ایران و انتخابهایمان مسول هستیم.
یا حق
بدون دیدگاه